مترادف عطش : تشنگی، اشتیاق، علاقه
برابر پارسی : تشنگی، تشنه شدن
thirst
hunger, thirst
تشنگي , عطش , ارزومندي , اشتياق , تشنه بودن , ارزومند بودن , اشتياق داشتن
اشتیاق، علاقه
۱. تشنگی
۲. اشتیاق، علاقه
احساس تشنگی شدید
عطش . [ ع َ ] (ع مص )چیره گردیدن بر کسی در معاطشت . (از منتهی الارب ). چیره گردیدن بر کسی در نبرد در تشنگی . (ناظم الاطباء).
عطش . [ ع َ طَ ] (اِخ ) (سوق الَ ...) از بزرگترین محله های بغداد، در جانب شرقی بین رصافه و نهر معلی بود. آن را سعید حرشی برای مهدی عباسی ساخت و بازرگانان را بدانجا منتقل کرد تا کرخ را ویران کند. (از معجم البلدان ). و رجوع به سوق العطش شود.
منوچهری .
اوحدالدین انوری (از آنندراج ).
مولوی .
قاآنی .
عطش . [ ع َ طَ ] (ع مص ) تشنه گردیدن . (منتهی الارب ). تشنه شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ضد سیراب شدن . (از اقرب الموارد). || اشتیاق یافتن . (از اقرب الموارد).
عطش . [ ع َ طِ / ع َ طُ ] (ع ص ) تشنه . (منتهی الارب ). ج ، عَطِشون / عَطُشون . (از اقرب الموارد). || مکان عطش . جای کم آب . (منتهی الارب ). جای بی آب و یا کم آب . (از اقرب الموارد).