کلمه جو
صفحه اصلی

سپس


مترادف سپس : آن گاه، آن وقت، بعد، پس، پس ازآن

متضاد سپس : قبل

فارسی به انگلیسی

next, then, afterwards

next, then


then, next, afterwards, thereafter


فارسی به عربی

بعد ذلک , ثم , قادم , لذا

مترادف و متضاد

next (قید)
سپس

then (قید)
بعد از، سپس، پس، بعد، انگاه، در ان هنگام، در انوقت، انوقتی

afterward (قید)
سپس، بعد از آن، بعدا، پس از ان

afterwards (قید)
سپس، بعد از آن، بعدا، پس از ان، پس

thereupon (قید)
بنابراین، سپس، پس از ان، بی درنگ، در نتیجه

henceforth (قید)
سپس، از این پس، از این ببعد، زین سپس

hereafter (قید)
سپس، از این پس، از این ببعد

آن‌گاه، آن‌وقت، بعد، آن‌وقت، پس، پس‌ازآن ≠ قبل


فرهنگ فارسی

ازپس، ازپی، پس ا آن، بعد
۱ - پس بعد : [[ نشست و سپس گفت ...]] ۲ - آنگاه آن وقت .

آنگاه، پس، بعد


جملات نمونه

سپس پنجره را باز کرد

then he/she opened the window


فرهنگ معین

(س پَ ) (ق . ) پس ، بعد.

لغت نامه دهخدا

سپس. [ س ِ پ َ ] ( ق ) پس و پستر و بعد، چنانکه گویند: از این سپس ؛ یعنی پس از این و بعد از این. ( برهان ). بعد. ( نصاب الصبیان ). پس. ( جهانگیری ). پس و پستر و بعد. ( غیاث ) ( شرفنامه ) :
برادران منا زین سپس سیه مکنید
بمدح خواجه ختلان به جشنها خامه.
منجیک.
کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم
از آن سپس که بخیری همی بپوشم ورد.
کسایی.
بدانست کش بخت برگشت و روز
نخواهد شدن زین سپس دلفروز.
فردوسی.
ز یزدان بجستی مرا زآن سپس
ترا داد یزدان فریادرس.
فردوسی.
خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود
خوار آن خواری که بر تو زین سپس غوغا کند.
منوچهری.
زین سپس خادم تو باشم و مولایت
چاکر و بنده وخاک دو کف پایت.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 166 ).
سپس ِ باقر و سجاد رَوَم در ره دین
تو بقر رو سپس ِ عامه که ایشان بقرند.
ناصرخسرو.
سپس ِ دیو به بیراه چنین چند رَوی
جز که بی راه ندانی نرود دیو رجیم.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقی زاده ص 300 ).
تا به پیش و سپس ِ زین ِ براقش ماند
اول و آخر هر ماه از آن گیردخم.
سوزنی.
زین سپس ابروار پاشم جان
کاین قدر فتح باب ماحضر است.
خاقانی.
زین سپس بر آسمان جوئیم اهل
زآنکه بر روی زمین جستیم نیست.
خاقانی ( دیوان چ دکتر سجادی ص 747 ).
رونق سامانیان زآن سپس روی در نقصان نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
اگر زمانه ز عدل تو آگهی یابد
از این سپس نکند رخت عمر ما یغما.
کمال الدین اسماعیل.
برو زین سپس گو سر خویش گیر
گرانی مکن جای دیگر بمیر.
سعدی ( بوستان ).

فرهنگ عمید

از پس، از پی، پس از آن، بعد.

واژه نامه بختیاریکا

اوسو

جدول کلمات

بعد

پیشنهاد کاربران

در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمات سپس، بعد از آن و آن وقت از واژه ی اُوسا استفاده می شود. در ضمن کلمه ی اوسا با کلمه ی محلی ( اوسیی ) تفاوت معنایی دارد.

آن گاه، آن وقت، بعد، پس، پس ازآن

سپس:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " سپس" می نویسد : ( ( سپس ریختی است از " زپس " ، کوتاه شده ی " از پس " که زبانشناسان آن را "سَنْدی " می نامند. ) )
( ( کسی را بود، زین سپس، تخت تو
به خاک اندر آرد سر ِ بخت تو ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 294. )


دیگر دم

زمانی دیگر

به دنبال . . . . .

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.


کلمات دیگر: