کلمه جو
صفحه اصلی

عقب افتاده


مترادف عقب افتاده : توسعه نیافته، معوق، منگول، ناقص الخلقه

متضاد عقب افتاده : پیشرفته

فارسی به انگلیسی

arreared, underdeveloped, lagging behind, retarded, hindered form progress, backward, outstanding, backwarded, backrent, backwater, belated, delinquent, feebleminded, overdue, wallydrag

arreared, lagging behind, backwarded, backrent


backwater, belated, delinquent, feebleminded, overdue, underdeveloped, wallydrag


فارسی به عربی

اعق , خلفیا
( عقب افتاده (از لحاظ هوش و رشد بدنی ) ) متخلف عقلیا

اعق , خلفيا


مترادف و متضاد

lagged (صفت)
عقب مانده، عقب افتاده

benighted (صفت)
تاریک، عقب مانده، گرفتار تاریکی جهل، شب زده، عقب افتاده

straggling (صفت)
عقب مانده، عقب افتاده

retarded (صفت)
عقب افتاده

underdeveloped (صفت)
عقب افتاده، رشد کافی نیافته، کم پیشرفت

straggled (صفت)
عقب افتاده

distanced (صفت)
عقب افتاده

late-blooming (صفت)
عقب افتاده

توسعه‌نیافته ≠ پیشرفته


معوق


منگول، ناقص‌الخلقه


فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه در کارها از دیگران عقب مانده دنبال افتاده .

فرهنگ معین

( ~ . اُ دِ ) [ ع - فا. ] (ص مف . ) ۱ - کسی که در انجام کار یا کسب دانش از دیگران عقب تر باشد. ۲ - ناقص ، معلول .

لغت نامه دهخدا

عقب افتاده. [ ع َ ق َ اُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه در کارها از دیگران عقب مانده باشد. دنبال افتاده. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. آن که در کسب وکار یا علم وهنر از دیگران عقب مانده باشد.
۲. (روان شناسی ) = عقب مانده


کلمات دیگر: