کلمه جو
صفحه اصلی

سر بریدن


مترادف سر بریدن : ذبح کردن، بسمل کردن، سر از تن جدا کردن

فارسی به انگلیسی

decapitate, behead, immolation, slaughter

behead, immolation, slaughter, decapitate


decapitate


فارسی به عربی

اقطع راس

مترادف و متضاد

behead (فعل)
سر بریدن، گردن زدن

decapitate (فعل)
سر بریدن، گردن زدن، سر از تن جدا کردن

decollate (فعل)
سر بریدن، گردن زدن، مجزا کردن، ورق ورق کردن، بی سر کردن

ذبح کردن، بسمل کردن، سر از تن جدا کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - جدا کردن سر ( انسان و حیوان ) از تن گردن زدن ذبح کردن . یا سر بریدن میبرند . گران میفروشند .
جدا کردن سر باز کردن سر از تن با ابزاری برنده چون خنجر و شمشیر و کارد و مانند آن .

لغت نامه دهخدا

سر بریدن. [ س َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) جدا کردن سر. باز کردن سر از تن با ابزاری برنده چون خنجر و شمشیر و کارد و مانند آن :
ای من آن روباه صحرا کز کمین
سر بریدندم برای پوستین.
مولوی.
طاقت سر بریدنم باشد
وز حبیبم سَرِ بریدن نیست.
سعدی.
نه گر دستگیری کنی خرمم
نه گر سر بری بر دل آید غمم.
سعدی.

دانشنامه عمومی

گردن زدن یا سربُریدن روشی برای اعدام است. در این روش سر فرد از ناحیه گلو و گردن با آلات برنده همانند چاقو بریده می شود؛ یا اینکه با شمشیر، قداره، تبر یا اشیاء برنده سنگین از پشت سر قربانی ضربه محکمی بر گردنش وارد می شود. در مراسم اعدام رسمی مجرم معمولاً با قاپوق ثابت نگه داشته می شود. برای انجام گردن زدن محکومان و مجرمان از گیوتین نیز استفاده می کنند.
گردن زدن مقالهٔ در وبسایت رادیو زمانه
در قرآن کتاب آسمانی مسلمانان، بارها به گردن زدن مشرکین سفارش شده. در سوره محمد، آیه ۴، الله به مسلمانان توصیه می کند که کافران را گردن بزنند:
«شما مؤمنان چون با کافران رو به رو شوید باید آنها را گردن زنید تا آن گاه که از خونریزی بسیار دشمن را از پا درآوردید پس از آن، اسیران جنگ را محکم به بند کشید که بعدا یا بر آنها منّت نهید یا فدا گیرید تا در نتیجه جنگ سختیهای خود را فروگذارد. این حکم فعلی است، و اگر خدا بخواهد خود از کافران انتقام می کشد و لیکن می خواهد شما را به یکدیگر امتحان کند، و آنان که در راه خدا کشته شدند خدا هرگز اعمالشان را ضایع نگرداند.»
در جایی دیگر، در سوره انفال آیه ۱۲، الله به مسلمانان می گوید که کافران را گردن بزنند و انگشتان آن ها را ببرند:

پیشنهاد کاربران

Decapitate
Behead

سر اندازی

سر نهادن. سر بزمین نهادن بریدن را :
من کمر بسته ام به دمسازی
از تو تیغ و ز من سراندازی.
نظامی.

ریشش را به خون سرش خضاب کردن ؛ سرش را بریدن. کشتن. ( یادداشت مؤلف ) .

سر درودن

بریدن. جدا کردن سر از تن :
کنون کینه نو شد ز بهر فرود
سرطوس نوذر بباید درود.
فردوسی.
چو کابلستان را بخواهد بسود
نخستین سر من بباید درود.
فردوسی.
پشیمانی آنگه نداردت سود
که تیغ زمانه سرت را درود.
فردوسی.


کلمات دیگر: