مترادف صلاحیت دار : اهل، درخور، ذیصلاح، سزاوار، شایسته، لایق متضاد صلاحیت دار : بی صلاحیت برابر پارسی : سزاور، شایسته
able (صفت)توانا، قابل، مستعد، لایق، شایسته، اماده، با استعداد، صلاحیت دار، دارای صلاحیت قانونی، خلیقcapable (صفت)توانا، قابل، لایق، با استعداد، صلاحیت دار، ماهر، دانا، مولد علم، وابسته به علم، جوهردارadequate (صفت)لایق، صلاحیت دار، مناسب، کافی، متناسب، بسنده، مساوی، رسا، تکافو کنندهsufficient (صفت)شایسته، صلاحیت دار، کافی، بسنده، قانع
( صفت ) شایسته برای رسیدگی به امری درخور اجرای عملی : دادگاه صلاحیت دار . یا مقامات صلاحیت دار . مقامات صالحه .
صلاحیت دار. [ ص َ حی ی َ ] ( نف مرکب ) صالح. شایسته برای رسیدگی بکاری. لایق برای انجام عملی. درخور کاری.- دادگاه صلاحیت دار ؛ صالح برای رسیدگی.