کلمه جو
صفحه اصلی

ستیغ


مترادف ستیغ : اوج، سرکوه، قله، نوک، راست، بلند

متضاد ستیغ : پا، دامن

فارسی به انگلیسی

mountain ridge


crest, height, peak, summit


فارسی به عربی

قمة

مترادف و متضاد

peak (اسم)
قله، نوک، راس، منتها درجه، ستیغ، حد اکثر، کاکل، کلاه نوک تیز

crest (اسم)
قله، طره، تاج، ستیغ، یال، کلاله، بالاترین درجه، فش

hilltop (اسم)
ستیغ

اوج، سرکوه، قله، نوک ≠ پا، دامن


راست، بلند


۱. اوج، سرکوه، قله، نوک
۲. راست، بلند ≠ پا، دامن


فرهنگ فارسی

راست وبلندوراست ایستاده مانندستون ونیزه، کوه، بلندی کوه، سرکوه، تیزی کوه، بلندترین تیغه کوه
۱ - ( صفت ) هر چیز راست و بلند همچون کوه و نیزه . ۲ - ( اسم ) بلندی سر کوه . یا ستیغ خاصره . تاج استخوان خاصره .

در کالبدشناسی‌، لبۀ برآمدۀ معمولاً استخوانی‌


فرهنگ معین

(س ) ۱ - (ص . ) هر چیز راست و بلند ایستاده . ۲ - (اِ. ) بلندی سر کوه .

لغت نامه دهخدا

ستیغ. [ س ِ ] ( ص ) ستیخ. شکل بهتر، همین «ستیغ» است. سغدی «ست ، یغ، استغ» ( سر پا، مستقیم ). اگر ستیغ را از ریشه «ستا» ( ایستادن ) بدانیم اصل سغدی آن مورد اطمینان خواهد بود و «یغ» پسوند صفتی است ( رجوع کنیدبه گوبینو - بنونیست ، دستور سغدی ص 95 ). بهر حال حداقل بهمان درجه محتمل است که کلمه مزبور از ریشه «( س ) تیگ » ( نوک تیز بودن ) وغیره باشد در اوستا «ستیجه » و بنابراین ، این کلمه کاملاً با کلمه فارسی «تیغ» و نظایر آن مرتبط است ، در عین حال که شکل فارسی و سغدی از میراث مشترک هر دو زبان آمده. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). بمعنی ستیخ است که چیزی راست و راست ایستاده و بلند باشد همچون ستون و نیزه و امثال آن. ( برهان ). چیزی راست چون نیزه و ستون. ( حاشیه فرهنگ اسدی ) ( شرفنامه ). هر چیزی که بالای آن راست و قائم باشد آن را نیز ستیغ گویند. ( صحاح الفرس ) :
بدانگه که گیرد جهان گرد و میغ
کل پشت چوگانْت گردد ستیغ.
ابوشکور.
|| ( اِ ) بلندی کوه و قله کوه. ( برهان ) :
تو گفتی کز ستیغ کوه سیلی
فرود آرد همی احجار صد من.
منوچهری.
بر آمد زاغ رنگ و ماغ پیکر
یکی میغ از ستیغ کوه قارن.
منوچهری.
|| آسمان. ( برهان ) ( اوبهی ) ( شرفنامه ). آسمان راست باشد. ( صحاح الفرس ). || ستیز. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || ستیزندگی و لجاجت. ( برهان ).

فرهنگ عمید

۱. بلندترین تیغۀ کوه، بلندی کوه، سر کوه، تیزی کوه: تو گفتی کز ستیغ کوه سیلی / فرود آرد همی احجار صد من (منوچهری: ۸۶ ).
۲. (صفت ) [قدیمی] راست، بلند، راست ایستاده، مانند ستون و نیزه.

دانشنامه عمومی

ستیغ (فیزیک). ستیغ نقطه ای در یک موج با حداکثر (max)ارزش است یا نقطه ای با بیشترین جابه جایی در چرخه. ناوه یا پاستیغ متضاد ستیغ هستند و حداقل یا پایین ترین نقطه(min)در یک چرخه اند.
یک نقطه بر روی موج هنگامی یک ناوه است که جابه جایی متوسط در آن نقطه کمترین مقدار باشد.

فرهنگستان زبان و ادب

{crest} [پزشکی-دندان پزشکی] در کالبدشناسی ، لبۀ برآمدۀ معمولاً استخوانی


کلمات دیگر: