کلمه جو
صفحه اصلی

شرمنده شدن

فارسی به انگلیسی

disconcert, redden, to be ashamed, to be put to the blush

to be ashamed, to be put to the blush


disconcert, redden


فارسی به عربی

خجل , لطمة

مترادف و متضاد

bash (فعل)
دست پاچه نمودن، ترساندن، ترسیدن، بر هم زدن، شرمنده شدن

blush (فعل)
شرمنده شدن، سرخ شدن

فرهنگ فارسی

خجل گشتن شرمسار شدن

لغت نامه دهخدا

شرمنده شدن.[ ش َ م َ دَ / دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) خجل گشتن. شرمسار شدن. شرم زده گردیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
شرمنده شد از باد سحر گلبن عریان
وز آب روان شرمش بربود روانیش.
ناصرخسرو.
سخن در میان دو دشمن چنان گوی که اگر دوست گردند شرمنده نشوی. ( گلستان ). رجوع به شرمنده گشتن شود.

پیشنهاد کاربران

بشرم در افتادن ؛ شرمنده شدن. حالت شرم و خجلت دست دادن :
به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر بشرم در افتادم از محقر خویش.
سعدی.


کلمات دیگر: