کلمه جو
صفحه اصلی

سر خوردن


مترادف سر خوردن : سریدن، لغزیدن، لیز خوردن | وازده شدن، دل زده شدن، ناامید شدن، دل سرد شدن، بی رغبت شدن

فارسی به انگلیسی

glide, skid, disillusion, slide

to slide, to glide, to skid


glide, skid


فارسی به عربی

انزلاق
تزلج , زلاجة

انزلاق


مترادف و متضاد

founder (فعل)
فرو نشستن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، لنگ شدن

miscarry (فعل)
بچه انداختن، سر خوردن، اشتباه کردن، خیط و پیت شدن، عقیم ماندن، صدمه دیدن، بجایی نرسیدن، نتیجه ندادن

slide (فعل)
سر خوردن، سریدن، لغزیدن

be disappointed (فعل)
سر خوردن

glide (فعل)
سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدون نیروی موتور

flivver (فعل)
سر خوردن

be discouraged (فعل)
سر خوردن

be disillusioned (فعل)
سر خوردن

fail (فعل)
سر خوردن، رد شدن، تصور کردن، شکست خوردن، موفق نشدن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، عقیم ماندن

سریدن، لغزیدن، لیز خوردن


وازده شدن، دل‌زده شدن، ناامید شدن، دل‌سرد شدن، بی‌رغبت‌شدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - لیز خوردن لغزیدن : روی یخها سر خورد . ۲ - فرود آمدن از جایی سراشیب .
لغزیدن از سطحی مایل بشیب نشسته و بزیر لغزیدن .

فرهنگ معین

( ~ . دَ ) (مص ل . ) (عا. ) دلزده شدن ، ناامید شدن .

لغت نامه دهخدا

سر خوردن. [ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) باعث مردن کسان خود شدن. به شآمت و شومی باعث مرگ کسان نزدیک شدن. ( یادداشت مؤلف ). || مأیوس شدن از کاری. سیر آمدن از آن. بی رغبت شدن. ( یادداشت مؤلف ).

سر خوردن. [ س ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) لغزیدن. از سطحی مایل بشیب نشسته و بزیر لغزیدن.

سر خوردن . [ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) باعث مردن کسان خود شدن . به شآمت و شومی باعث مرگ کسان نزدیک شدن . (یادداشت مؤلف ). || مأیوس شدن از کاری . سیر آمدن از آن . بی رغبت شدن . (یادداشت مؤلف ).


سر خوردن . [ س ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) لغزیدن . از سطحی مایل بشیب نشسته و بزیر لغزیدن .


گویش اصفهانی

تکیه ای: velaqzi
طاری: liz xârd(mun)
طامه ای: liz xârdan
طرقی: liz xârdmun
کشه ای: liz xârdmun
نطنزی: liz xârdan


واژه نامه بختیاریکا

( سُر خوردن ) سگاهِستِن
( سُر خوردن ) سیرِستِن؛ سِلقستِن


کلمات دیگر: