کلمه جو
صفحه اصلی

صوابدید


مترادف صوابدید : پسند، تایید، خیر، صلاح، قبول، مصلحت دید

برابر پارسی : نیک نگری، سِگالش

فارسی به انگلیسی

approbation, approval, advice

approbation, advice


advice


فارسی به عربی

نصیحة

مترادف و متضاد

advice (اسم)
خبر، اگاهی، نصیحت، مشورت، اندرز، نظر، پند، رایزنی، مصلحت، صوابدید، اطلاع

پسند، تایید، خیر، صلاح، قبول، مصلحت‌دید


فرهنگ فارسی

صلاحدید، اجازه، تجویز
( مصدر ) صلاح دید شور مشورت .

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع - فا. ] (اِمص . ) نظرخواهی ، مشورت .

لغت نامه دهخدا

صوابدید. [ ص َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) صلاح دید. صَلاح و تجویز. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). صواب اندیشیدن. مصلحت دیدن.تصویب. صواب شمردن. استصواب رأی. اعتقاد : آغازید آب عبدالجبار را خیرخیر ریختن و به چشم سبکی در او نگریستن و بر صوابدیدهای وی اعتراض کردن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410 ). به صوابدید عبیداﷲبن زیاد او را [ مروان بن حکم را ] بیعت کردند پس از مرگ معاویة ابن یزید. ( مجمل التواریخ و القصص ). شاه بی دستوری و صوابدید از وی [ ارسطو ] هیچ کار نکردی. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). هولاگو فرمود: مصلحت آن به ارغون مفوض است و به صوابدید اوی. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ عمید

۱. صلاحدید.
۲. [قدیمی] اجازه، تجویز.


کلمات دیگر: