کلمه جو
صفحه اصلی

شرط بستن


برابر پارسی : پیمان بستن

فارسی به انگلیسی

to coagulate


to bet, to lay a wager or bet


bet, wager


bet, wager, to bet, to lay a wager or bet, to coagulate

مترادف و متضاد

gage (فعل)
اندازه گرفتن، شرط بستن، گرو گذاشتن، متعهد شدن

gauge (فعل)
اندازه گرفتن، ازمایش کردن، شرط بستن، گرو گذاشتن، پیمانه کردن

bet (فعل)
شرط بستن

فرهنگ فارسی

گرو کردن با کسی نذر بستن

لغت نامه دهخدا

شرط بستن. [ ش َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) گرو کردن با کسی. نذر بستن. ( یادداشت مؤلف ).

واژه نامه بختیاریکا

گِرَو بستِن

جدول کلمات

رهان

پیشنهاد کاربران

رهان - پیمان - پیمان بستن - قمار - قمار کردن

بروکمشوبی پدروبی شرف خدالعنتتون کنه


کلمات دیگر: