برابر پارسی : زود خشم، تند خو، زردابی
صفراوی
برابر پارسی : زود خشم، تند خو، زردابی
فارسی به انگلیسی
liverish, bilious, biliary
liverish
فارسی به عربی
صفراوی
عربی به فارسی
صفراوي , زرداب ريز , صفرايي مزاج , سودايي مزاج
مترادف و متضاد
صفراوی، زردابی
صفراوی، زرداب ریز، صفرایی مزاج، سودایی مزاج
صفراوی، مایل به زردی، گزانتیک
فرهنگ فارسی
صفرائی: منسوب به صفرا، زردابی، تندمزاج، تندخو
۱ - منسوب به صفرائ : یرقان صفراوی ۲ - تند مزاج صفرایی . یا تب صفراوی . مرضی عفونی که در شمال افریقا به طور بومی وجود دارد و عامل آن را نوعی باکتری به نام اسپیروکتابیلیو همو گلوبینوری میدانند و عده ای هم آن را نوعی مالاریا به شمار می آورند . این مرض بیشتر سیاحان و شکارچیان را که به شمال افریقا وارد می شوند فرا می گیرد . علایمش عبارتند از قی شدید صفراوی و عارضه یرقان و خونریزی همراه با هموگلوبینوری درد کبد و طحال همراه با سنگینی معده و مدفوع سیاهرنگ و خمیری یا اسهالی شکل . این مرض در حال وخامت مریض را می کشد ولی اگر زود با مداوا اقدام کنند ۸٠ درصد بهبودی قطعی است حمای صفراوی . یا حمای صفراوی . تب صفراوی
عبدالرحمان بن اسماعیل بن عثمان عالم قرا آت ( ف. ۶۳۶ ه.ق . ). او را کتابی است موسوم به [ الاعلان ].
۱ - منسوب به صفرائ : یرقان صفراوی ۲ - تند مزاج صفرایی . یا تب صفراوی . مرضی عفونی که در شمال افریقا به طور بومی وجود دارد و عامل آن را نوعی باکتری به نام اسپیروکتابیلیو همو گلوبینوری میدانند و عده ای هم آن را نوعی مالاریا به شمار می آورند . این مرض بیشتر سیاحان و شکارچیان را که به شمال افریقا وارد می شوند فرا می گیرد . علایمش عبارتند از قی شدید صفراوی و عارضه یرقان و خونریزی همراه با هموگلوبینوری درد کبد و طحال همراه با سنگینی معده و مدفوع سیاهرنگ و خمیری یا اسهالی شکل . این مرض در حال وخامت مریض را می کشد ولی اگر زود با مداوا اقدام کنند ۸٠ درصد بهبودی قطعی است حمای صفراوی . یا حمای صفراوی . تب صفراوی
عبدالرحمان بن اسماعیل بن عثمان عالم قرا آت ( ف. ۶۳۶ ه.ق . ). او را کتابی است موسوم به [ الاعلان ].
وابسته به صفرا، زردابی
فرهنگ معین
( ~ . ) [ ع . ] (ص نسب . ) = صفرایی : ۱ - تندمزاج . ۲ - زرد رنگ .
لغت نامه دهخدا
صفراوی. [ ص َ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به صفرا. تندمزاج. ( ناظم الاطباء ). صفرائی. زردابی.
صفراوی. [ ص َ ] ( اِخ ) عبدالرحمان اسماعیل بن عثمان صفراوی عالم در قراآت ، او را کتابی است موسوم به الاعلان. مولد و وفات او در اسکندریه است و به سال 636 هَ. ق. درگذشت. ( الاعلام زرکلی ص 487 ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
صفراوی. [ ص َ ] ( اِخ ) عبدالرحمان اسماعیل بن عثمان صفراوی عالم در قراآت ، او را کتابی است موسوم به الاعلان. مولد و وفات او در اسکندریه است و به سال 636 هَ. ق. درگذشت. ( الاعلام زرکلی ص 487 ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
صفراوی . [ ص َ ] (اِخ ) عبدالرحمان اسماعیل بن عثمان صفراوی عالم در قراآت ، او را کتابی است موسوم به الاعلان . مولد و وفات او در اسکندریه است و به سال 636 هَ . ق . درگذشت . (الاعلام زرکلی ص 487). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
صفراوی . [ ص َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به صفرا. تندمزاج . (ناظم الاطباء). صفرائی . زردابی .
فرهنگ عمید
۱. مربوط به صفرا.
۲. ناشی از صفرا.
۳. [قدیمی، مجاز] به رنگ زرد.
۴. [قدیمی، مجاز] تندمزاج، تندخو.
۲. ناشی از صفرا.
۳. [قدیمی، مجاز] به رنگ زرد.
۴. [قدیمی، مجاز] تندمزاج، تندخو.
کلمات دیگر: