کلمه جو
صفحه اصلی

شریدن

فارسی به انگلیسی

cascade, gurgle, pour

فارسی به عربی

تدفق

مترادف و متضاد

flow (فعل)
فروهشتن، جاری بودن، روان شدن، سلیس بودن، شریدن

فرهنگ فارسی

شاریدن، ریختن پیاپی آب، آبی که پیاپی فروریزد
( مصدر ) ریختن پیاپی و بلافاصله آب ار بالا به پایین .
تراویدن و ترشح کردن یا چکیدن

لغت نامه دهخدا

شریدن. [ ش َ دَ ] ( مص ) تراویدن و ترشح کردن. ( ناظم الاطباء ). تراویدن. ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) ( از برهان ): ضرو؛ شریدن خون از جراحت. ( تاج المصادر بیهقی ). || چکیدن. ( ناظم الاطباء ). || روان شدن و جاری گشتن. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). شاریدن. ( یادداشت مؤلف ): الانثجار؛ شریدن خون و آب ؛ یعنی روان شدن. ( مجمل اللغة ). انفجار؛ شریدن آب ؛ یعنی روان شدن. ( دهار ). رجوع به شُرّیدَن شود.

شریدن. [ ش ُرْ ری دَ ] ( مص ) جاری شدن و روان گشتن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شَریدَن شود. || ریختن آب و جز آن پی درپی و بدون فاصله. ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). پیاپی ریختن آب و مانند آن از ناودان یا جای دیگر و بر این قیاس شران ؛ یعنی پیاپی روان و ریزان ، و آواز ریختن پیاپی را شرشر به ضم هر دو شین نیز گفته اند و شار نیز در آبشار و سرشار به معنی ریختن است ؛ یعنی آبریز و سرریز. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ریختن پیاپی و بلافاصله آب از بالا و پایین. ( فرهنگ فارسی معین ). شرشر کردن. شریدن. ( در تداول ) : چندان باران آمدی که ناودان بشریدی. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 134 ).

شریدن . [ ش َ دَ ] (مص ) تراویدن و ترشح کردن . (ناظم الاطباء). تراویدن . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (از برهان ): ضرو؛ شریدن خون از جراحت . (تاج المصادر بیهقی ). || چکیدن . (ناظم الاطباء). || روان شدن و جاری گشتن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). شاریدن . (یادداشت مؤلف ): الانثجار؛ شریدن خون و آب ؛ یعنی روان شدن . (مجمل اللغة). انفجار؛ شریدن آب ؛ یعنی روان شدن . (دهار). رجوع به شُرّیدَن شود.


شریدن . [ ش ُرْ ری دَ ] (مص ) جاری شدن و روان گشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به شَریدَن شود. || ریختن آب و جز آن پی درپی و بدون فاصله . (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). پیاپی ریختن آب و مانند آن از ناودان یا جای دیگر و بر این قیاس شران ؛ یعنی پیاپی روان و ریزان ، و آواز ریختن پیاپی را شرشر به ضم هر دو شین نیز گفته اند و شار نیز در آبشار و سرشار به معنی ریختن است ؛ یعنی آبریز و سرریز. (انجمن آرا) (آنندراج ) ریختن پیاپی و بلافاصله ٔ آب از بالا و پایین . (فرهنگ فارسی معین ). شرشر کردن . شریدن . (در تداول ) : چندان باران آمدی که ناودان بشریدی . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 134).


فرهنگ عمید

ریختن پیاپی آب از بالا به پایین.

پیشنهاد کاربران

شَرّیدن = شر کردن.


کلمات دیگر: