کلمه جو
صفحه اصلی

عظمت


مترادف عظمت : بزرگواری، بزرگی، جلال، حشمت، سطوت، شان، شکوه، شوکت، صلابت، فره، قدرت، کبریا، کرامت، کلانی، مجد، مهابت، هیبت

متضاد عظمت : کوچکی

برابر پارسی : بزرگی، بزرگ منشی، بزرگواری، فر، شکوه، شُکوه، شکوهی

فارسی به انگلیسی

greatness, grandeur, pomp, magnificence, immensity, magnitude, massiveness, enormity, hugeness, majesty, mass, monstrosity, muchness, vastness

greatness, grandeur, pomp, magnificence, immensity


enormity, grandeur, greatness, hugeness, immensity, magnitude, majesty, mass , massiveness, monstrosity, muchness, vastness


فارسی به عربی

ارتفاع , سیی , عظمة

مترادف و متضاد

arrogance (اسم)
سربالایی، تکبر، غرور، نخوت، گستاخی، شدت عمل، گردنفرازی، خود رایی، خود سری، خیره سری، عظمت، خود بینی

power (اسم)
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق

pride (اسم)
تکبر، غرور، عظمت، افتخار، مباهات، فخر، سرافرازی، برتنی، افاده، سبب مباهات

vastness (اسم)
وسعت، عظمت

grandeur (اسم)
بزرگی، عظمت، شکوه، شان، ابهت، فرهی

greatness (اسم)
عظمت، سربزرگی، فرهی، سرافرازی

glory (اسم)
عظمت، افتخار، شهرت، مباهات، سر بلندی، شکوه، عزت، جلال، فخر، اشتهار، نور

magnificence (اسم)
بزرگی، عظمت، کرم، طمطراق

immensity (اسم)
عظمت، زیادی، بیکرانی

بزرگواری، بزرگی، جلال، حشمت، سطوت، شان، شکوه، شوکت، صلابت، فره، قدرت، کبریا، کرامت، کلانی، مجد، مهابت، هیبت ≠ کوچکی


فرهنگ فارسی

بزرگی، بزرگ منشی، بزرگواری، کبرونخوت
۱ - بزرگی کلانی . ۲ - بزرگی قدر و مرتبه بزرگواری . ۲ - کبر نخوت فروختن

فرهنگ معین

(عَ ظَ یا ظِ ) [ ع . عظمة ] (اِمص . ) ۱ - بزرگی ، بزرگواری . ۲ - کبر، نخوت .

لغت نامه دهخدا

عظمت. [ ع َ ظَ م َ ] ( ع اِمص ) عظمة. بزرگی. ( غیاث اللغات ). بزرگی و کلانی. ( فرهنگ فارسی معین ). || بزرگواری و جاه و جلال و شوکت و حشمت و ابهت و شکوه. ( ناظم الاطباء ). قدر. ( غیاث اللغات ). بزرگی قدر و مرتبه و بزرگواری. ( فرهنگ فارسی معین ). ملک. جبروت. ملکوت. علو، تعالی. علاء. علی. اعتلاء. عز. عزت : کمال عظمت باری جل جلاله نشناسد. ( کلیله و دمنه ).
پرتو نور از سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا.
سعدی.
|| کبر و نخوت. ( فرهنگ فارسی معین ).رجوع به عظمة شود.

عظمة. [ ع َ م َ ] ( ع مص ) زدن استخوان را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عظمة. [ ع َ م َ ] ( ع مص ) یک قطعه استخوان. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَظم شود.

عظمة. [ ع َ ظَ م َ ] ( ع اِمص ) بزرگی و کبر. ( منتهی الارب ) ( دهار ). بزرگ شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). کبر. ( اقرب الموارد ). || ناز و گردنکشی و نخوت. ( منتهی الارب ). تکبر. ( دهار ). نخوت و زهو. ( اقرب الموارد ). || عظمة اﷲ؛ بزرگواری خداوند متعال. ( از ناظم الاطباء ). استقلال و استغنای خداوند است از غیر، و آن در مورد عبد و مخلوق ، ذم است. ( از اقرب الموارد ). به عظمةاﷲ چیزی وصف نگردد و هرگاه بنده و عبد بدان وصف شود ذم است.و گویند قول «عظمة اﷲ» سوگند است و برخی گویند هرگاه قصد سوگند شود، سوگند خواهد بود ( از منتهی الارب ).
- جلّت عظمته ؛ بزرگ است عظمت او. آن را پس از ذکر خداوند متعال آرند : به نفس و همت و تقدیر ایزدی جلت عظمته ملک یافت. ( تاریخ بیهقی ص 387 ).
- عظمة الذراع ؛ سطبری بازو. ( از منتهی الارب ). ج ، عَظَمات. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به عظمات شود.
- عظمة الساعد ؛ آنچه از ساعد متصل آرنج است و عضله ناک باشد. ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ) ( از بحر الجواهر ). سطبری در میان دست. ( از دهار ). ساعد به دو نیم شود، نیمی که متصل به آرنج است و عضله در آن است «عظمة» نامیده می شود و نیم دیگر را که متصل به کف است اسلة خوانند. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).
- عظمة اللسان ؛ آنچه سطبرباشد از زبان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از بحر الجواهر ).

عظمة. [ ع َ ظِ م َ ] ( ع ص ) زن آزمند نره بزرگ. ( منتهی الارب ). زنی که آزمند نره بزرگ و حریص بر آن باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد به نقل از تاج ).

عظمت . [ ع َ ظَ م َ ] (ع اِمص ) عظمة. بزرگی . (غیاث اللغات ). بزرگی و کلانی . (فرهنگ فارسی معین ). || بزرگواری و جاه و جلال و شوکت و حشمت و ابهت و شکوه . (ناظم الاطباء). قدر. (غیاث اللغات ). بزرگی قدر و مرتبه و بزرگواری . (فرهنگ فارسی معین ). ملک . جبروت . ملکوت . علو، تعالی . علاء. علی . اعتلاء. عز. عزت : کمال عظمت باری جل جلاله نشناسد. (کلیله و دمنه ).
پرتو نور از سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا.

سعدی .


|| کبر و نخوت . (فرهنگ فارسی معین ).رجوع به عظمة شود.

فرهنگ عمید

۱. بزرگی.
۲. بزرگ منشی، بزرگواری.
۳. کبر، نخوت.

دانشنامه عمومی

عظمت (ترانه). « عظمت» تک آهنگی از هنرمند اهل کانادا سلین دیون است که در ۱۴ مه ۲۰۰۷ (۲۰۰۷-05-۱۴) منتشر شد.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:والایی

فرهنگ فارسی ساره

شکوه


واژه نامه بختیاریکا

رُت

جدول کلمات

بزرگی _کبریا_شکوه_دبدبه

پیشنهاد کاربران

جبروت

ابهت

بزرگ

فر

سهمگین

پهناور
بسیار


دستگاه

بزرگی
باشکوه
جلال


بزرگواری، بزرگی، جلال، حشمت، سطوت، شان، شکوه، شوکت، صلابت، فره، قدرت، کبریا، کرامت، کلانی، مجد، مهابت، هیبت، ابهت

شان، قدرت، صلابت، شکوه، حشمت، جلال

بزرگی، شکوه

بزرگواری


کلمات دیگر: