جوانان، جوانمردان
( صفت اسم ) جمع فتی ۱ - جوانان ۲ - جوانمردان ۳ - پیروان فتوت .
ابن سبع بن بکر بن اشجع از خاندان غطفان از قبیله عدنانیه جد جاهلی این خاندان است .
فتیان . [ ف َ ت َ] (ع اِ) شب و روز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
فتیان . [ ف َت ْ ] (اِخ ) قبیله ای از بجیله که ربیعة فتیانی از آنهاست . (منتهی الارب ). بجیله خود بطنی است عظیم که منتسب به مادرشان بجیله است و از پشت انماربن اراش بن کهلان قحطانی اند که به بطون چند تقسیم میشوند. (از معجم قبائل العرب ج 1 ص 63). رجوع به بجیله شود.
فتیان . [ ف ِت ْ ] (اِخ ) ابن سبعبن بکربن اشجع، از خاندان غطفان ، از قبیلة عدنانیه ، جد جاهلی این خاندان است . نسبت به او فتیانی است و معقل بن سنان از فرزندان اوست . (اعلام زرکلی ج 2 ص 767).
فتیان . [ ف ِت ْ ] (اِخ ) ابن علی اسدی ، معروف به شهاب شاغوری (532 هَ . ق . / 1137 م . - 615 هَ . ق . / 1218م .). ادیب و شاعر بود. به گروهی از سلاطین پیوست و آنان را بستود و فرزندان آنها را تعلیم کرد. نشاءة و وفات او در دمشق بود و منسوب به شاغور از توابع آن است . او را دیوان شعری است . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 767).
فتیان . [ ف ِت ْ ] (ع اِ) ج ِ فتی . رجوع به فَتی ̍ شود. || عیاران . جوانمردان . رجوع به فتوت شود.
فتیٰ#NAME?