کلمه جو
صفحه اصلی

قبولی

فارسی به انگلیسی

agreement, acceptance, reception, accepted

acceptance


accepted


agreement, acceptance, reception


مترادف و متضاد

ratification (اسم)
تصدیق، قبول، تصویب، قبولی، انعقاد

approbation (اسم)
ستایش، موافقت، طرفداری، پسند، تصویب، قبولی

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) هر چیز پذیرفته شده ۲ - اقرار کرده معترف ۳ - ( اسم ) نوعی پلو که از برنج و باقلا ترتیب دهند .
نسبت است به قبول که بمعنی باد صبا باشد .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (حامص . ) پذیرش .

لغت نامه دهخدا

قبولی. [ ق َ ] ( حامص ) هر چیزی پذیرفته شده. هر چیزی پسندیده شده. || هرچیزی اقرارکرده شده و ملزم گشته. ملزمی. اقراری. || ( اِ ) نوعی از پلو که از برنج و باقلا ترتیب دهند. ( ناظم الاطباء ).

قبولی. [ ق َ لی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قبول که بمعنی باد صبا باشد ( ؟ ) ( ناظم الاطباء ).

قبولی . [ ق َ ] (حامص ) هر چیزی پذیرفته شده . هر چیزی پسندیده شده . || هرچیزی اقرارکرده شده و ملزم گشته . ملزمی . اقراری . || (اِ) نوعی از پلو که از برنج و باقلا ترتیب دهند. (ناظم الاطباء).


قبولی . [ ق َ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبول که بمعنی باد صبا باشد (؟) (ناظم الاطباء).


دانشنامه عمومی

پذیرفتگی.


دانشنامه آزاد فارسی

قبولی (۸۴۱ـ استانبول ۸۸۳ق)
شاعر ایرانی. از اشعاری که در مدح فرخ یسار شروان شاه (← شروانشاهیان) سروده، چنین برمی آید که چندی در شروان روزگار گذرانده است. پس از آن به دلایلی نامعلوم به عثمانی رفت و به دربار سلطان محمدفاتح عثمانی راه یافت و از مدیحه سرایان دربار او شد، اما پس از شش هفت سال گرفتار رشک بدخواهان شد و شاه عثمانی او را از دربار راند. از آثارش: دیوان اشعار به فارسی (استانبول، ۱۹۴۸) که تنها اثر به جا مانده از اوست.


کلمات دیگر: