کلمه جو
صفحه اصلی

قبطی

فارسی به انگلیسی

Copt


coptic, egyptian, gipsy, copt

Coptic, gipsy, Egyptian


فرهنگ فارسی

قوم ( نژاد ) قبطی یا زبان قبطی . زبان قدیم مصریان که در عهد فراعنه رواج داشت . پس از فتح اسکندر زبان یونانی رسمیت یافت ولی عامه مردم و روستاییان زبان قدیم را حفظ کردند و آن بلهجه هایی تقسیم شد که از آن میان سه لهجه امتیاز دارد : صعیدی یا طبسی ممفیسی و بشموری . نخستین تمایل بحروف خشن تر دارد و آخرین بحروف نرمتر و هر یک از آنها دارای اختصاصاتی است . یا خط قبطی . الفبای قبطی شامل ۳۱ حرف است که از آن میان ۲۵حرف را کاملا از الفبای یونانی اقتباس کرده اند و ۶ حرف را از تصاویر هیوگلیف به عاریت گرفته اند .
( صفت ) منسوب به قبط از قوم قبط از نژاد قبط جمع : اقباط یا ماههای قبطی . عبارتند از : توت ( توث ) باوی اثور کراق طوفی ماخبر فامینوث فرموثی باخون باونی افبقی ماسوری .
مهاجرین قبطیه قبطی فرسی از محدثان است .

لغت نامه دهخدا

قبطی .[ ق ِ طی ی ] (اِخ ) عبداﷲبن ولیدبن هاشم از مردم حران است . وی از ابونعیم کوفی روایت کند. ابوحاتم بن حبان در کتاب «الثقات » پس از ایراد آنچه که گذشت گوید: وی به سال 242 هَ . ق . وفات یافت . (الانساب سمعانی ).


قبطی . [ ق ِطی ی ] (اِخ ) خبیربن عبداﷲ قبطی (منسوب به قبط). مولای بنی غفار کسی است که مقوقس ، ماریه را بهمراه او بر رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم هدیه فرستاد. مردم مصر اورا به ابونصره غفاری نسبت دهند. (الانساب سمعانی ).


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) مهاجربن قبطیه قبطی فرسی از محدثان است . وی از ام سلمه روایت دارد و حاتم بن ابوصغیره و مسعر از او روایت کنند. ابوحاتم ابن حبان گوید: وی برادر عبداﷲبن قبطیه است . (سمعانی ).


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبط و آن بطنی است از حمیر. (الانساب سمعانی ). رجوع به قبط شود.


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبط و آن دودمانی بوده اند در مصر قدیم . (سمعانی ). رجوع به قبط شود.


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبطی و آن نام اسبی است تندرو و پیشی گیر و بنوقبطی بن عمیر قبطی فرسی به آن منسوب هستند. (الانساب سمعانی ).


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) ابراهیم . مولای رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم مکنی به ابورافع. وی در فتح مصر حضور داشته و از مردم مصر علی بن ریاح از او روایت دارد. او از جانب علی در کوفه منصوب شد. و به سال 40 هَ . ق . وفات یافت . (سمعانی ).


قبطی. [ ق ِ طی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قبط و آن بطنی است از حمیر. ( الانساب سمعانی ). رجوع به قبط شود.

قبطی. [ ق ِ طی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قبط و آن دودمانی بوده اند در مصر قدیم. ( سمعانی ). رجوع به قبط شود.

قبطی. [ ق ِ طی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قبطی و آن نام اسبی است تندرو و پیشی گیر و بنوقبطی بن عمیر قبطی فرسی به آن منسوب هستند. ( الانساب سمعانی ).

قبطی. [ ق ِ طی ی ] ( اِخ ) ابراهیم. مولای رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم مکنی به ابورافع. وی در فتح مصر حضور داشته و از مردم مصر علی بن ریاح از او روایت دارد. او از جانب علی در کوفه منصوب شد. و به سال 40 هَ. ق. وفات یافت. ( سمعانی ).

قبطی. [ ق ِ طی ی ] ( اِخ ) ابراهیم بن مسلم بن یعقوب مولای بنی فهر، مردی فقیه و دانا به احکام شرع بود. گویند نیای او یعقوب از صحابیان بوده است. مقوقس او را به همراه ماریه به حضور رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم اعزام داشت و وی اسلام آورد. او را حدیثی است از ابراهیم از ابوعلقمه مولای ابن عباس که بکربن عمروحی بن عبداﷲ مغافریان از او روایت کرده است. ( سمعانی ).

قبطی. [ ق ِ طی ی ] ( اِخ ) ابورافع. مولای رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم. در نام او اختلاف است. گویند اسلم یا هرمز یا ابراهیم یا ثابت بوده است. ( سمعانی ).

قبطی. [ ق ِطی ی ] ( اِخ ) خبیربن عبداﷲ قبطی ( منسوب به قبط ). مولای بنی غفار کسی است که مقوقس ، ماریه را بهمراه او بر رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم هدیه فرستاد. مردم مصر اورا به ابونصره غفاری نسبت دهند. ( الانساب سمعانی ).

قبطی. [ ق ِ طی ی ] ( اِخ ) زیادبن عبیداﷲ حمیری از محدثان است. وی از رویفعبن ثابت روایت دارد. ( سمعانی ).

قبطی. [ ق ِ طی ی ] ( اِخ ) عبداﷲبن عمیر قبطی. از محدثان است. ( سمعانی ).

قبطی.[ ق ِ طی ی ] ( اِخ ) عبداﷲبن ولیدبن هاشم از مردم حران است. وی از ابونعیم کوفی روایت کند. ابوحاتم بن حبان در کتاب «الثقات » پس از ایراد آنچه که گذشت گوید: وی به سال 242 هَ. ق. وفات یافت. ( الانساب سمعانی ).

قبطی. [ ق ِ طی ی ] ( اِخ ) عبدالملک قبطی فرسی از محدثان است. وی علی ( ع ) و مغیرةبن شعبه را دیده و از جندب و جابربن سمرة روایت کند. او سه سال پیش از پایان خلافت عثمان بدنیا آمد وبه سال 136 وفات یافت و مردی مدلس بود. ( سمعانی ).

قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) ابراهیم بن مسلم بن یعقوب مولای بنی فهر، مردی فقیه و دانا به احکام شرع بود. گویند نیای او یعقوب از صحابیان بوده است . مقوقس او را به همراه ماریه به حضور رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم اعزام داشت و وی اسلام آورد. او را حدیثی است از ابراهیم از ابوعلقمه مولای ابن عباس که بکربن عمروحی بن عبداﷲ مغافریان از او روایت کرده است . (سمعانی ).


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) ابورافع. مولای رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم . در نام او اختلاف است . گویند اسلم یا هرمز یا ابراهیم یا ثابت بوده است . (سمعانی ).


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) زیادبن عبیداﷲ حمیری از محدثان است . وی از رویفعبن ثابت روایت دارد. (سمعانی ).


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) عبداﷲبن عمیر قبطی . از محدثان است . (سمعانی ).


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) عبدالملک قبطی فرسی از محدثان است . وی علی (ع ) و مغیرةبن شعبه را دیده و از جندب و جابربن سمرة روایت کند. او سه سال پیش از پایان خلافت عثمان بدنیا آمد وبه سال 136 وفات یافت و مردی مدلس بود. (سمعانی ).


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) عبیدبن حبر از محدثان است . وی از ابوموبهة روایت کند و یعلی بن عطاء از او روایت دارد. (سمعانی ). عبیدبن حبراز مردان مشهور طائفه ٔ قبط است . (از منتهی الارب ).


قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) مسلم بن یعقوب قبطی مولای آل فهر. پدر او یعقوب یکی از فرستادگان مقوقس است . (سمعانی ).


فرهنگ عمید

۱. از مردم مصر قدیم.
۲. زبانی از خانوادۀ زبان های سامی حامی که در قدیم در مصر رایج بود و اکنون متداول نیست و فقط عدۀ کمی از مردم و روحانیان آن را حفظ کرده اند.
۳. خطی متعلق به مصریان باستان.

۱. از مردم مصر قدیم.
۲. زبانی از خانوادۀ زبان‌های سامی ـ حامی که در قدیم در مصر رایج بود و اکنون متداول نیست و فقط عدۀ کمی از مردم و روحانیان آن را حفظ کرده‌اند.
۳. خطی متعلق به مصریان باستان.


دانشنامه عمومی

واژه قبطی در معانی زیر بکار می رود:
قوم قبطی
زبان قبطی
دین اُرتُدُکسِ قِبطی

دانشنامه آزاد فارسی

قِبْطی (Copt)
بازماندۀ مصریانی که در قرن ۱م به مسیحیت گرویدند و پس از غلبۀ عرب ها بر مصر اسلام را نپذیرفتند. آنان اکنون اقلیتی (نزدیک ده درصد) از جمعیت این کشور را تشکیل می دهند. زبان قبطی از خانوادۀ زبان های حامی ـ سامی است. از زبان مصریان باستان مشتق شده و زبان آیینی کلیسای قبطی است. آن را با الفبای یونانی و چند حرف دیگری که از خط دِموتی گرفته اند می نویسند. رئیس کلیسای قبطی بطریق (اسقف اعظم) اسکندریه است. از ۱۹۷۱ شنودای سوم (۱۹۲۳ـ ) صدوهفدهمین پاپ اسکندریه است. انورسادات رئیس جمهور مصر در ۱۹۸۱ او را به زندان انداخت و مسلمانان با او مخالف اند. پیش از غلبۀ عرب ها، اغلب مسیحیان مصر عقاید مونوفیزیتی یا تک سرشت باورانه داشتند و به عبارت دیگر عیسی مسیح را نه دارای دو وجه الهی و انسانی، بلکه دارای یک طبیعت واحد می دانستند. هنگامی که شورای خالکدون (۴۵۱م) این عقاید آنان را محکوم کرد، انشعاب کردند و مورد سرکوب جناح ارتُدوکس قرار گرفتند که به دلایل مذهبی و نیز وطن پرستانه با آن مخالف بودند. آنان به آسانی به سلطۀ عرب ها تن دادند اما بعد اربابان جدید نیز دست به سرکوب آن ها زد. اغلب شهرنشین اند و با جامه ها و رسم های متفاوتشان از مسلمانان متمایزند. ازدواج های آنان معمولاً با هم کیشانشان است.


کلمات دیگر: