کلمه جو
صفحه اصلی

قاینی

فرهنگ فارسی

محمد خلیل ابن محمد اشرف اصفهانی وی بسال ۱۱۳۴ ق . پس از رهائی از محاصره افغان در قزوین اقامت کرد .

لغت نامه دهخدا

قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) جنیدبن محمدبن علی امام فاضل متدین و صوفی لطیف ظریف نیکوروش و بسیار پرهیزکار بود. وی در اصفهان از ابومنصور محمدبن احمدبن علی بن سکرویه و گروهی دیگر روایت شنید. (الانساب سمعانی ).


قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قاین. ( الانساب سمعانی ).

قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) ابوطالب ( سید... ) فقیه و رجالی متبحر از دانشمندان امامی است که در خراسان نفوذ و مرجعیت داشت. تألیفات وی حاکی از کثرت اطلاعات او است و از آن جمله است : السبع السیاره. وی از شاگردان سید محمدباقر حجةالاسلام شفتی بوده و به سال 1290 هَ. ق. یا 1300 هَ. ق. درگذشته است. ( ریحانة الادب ج 3 ص 278 ).

قاینی. [ ی ِ نی ی ]( اِخ ) اسحاق بن احمدبن ابراهیم مکنی به ابوالحسن ، ازمحدثان است. وی از ابی قریس محمدبن جمعةبن خلف حافظ روایت کند و ابوبکر احمدبن ابراهیم بن احمدبن محمود ثقفی حافظ واعظ از او روایت دارد. ( الانساب سمعانی ).

قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) جنیدبن محمدبن علی امام فاضل متدین و صوفی لطیف ظریف نیکوروش و بسیار پرهیزکار بود. وی در اصفهان از ابومنصور محمدبن احمدبن علی بن سکرویه و گروهی دیگر روایت شنید. ( الانساب سمعانی ).

قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) محمدبن علی مکنی به ابومنصور از محدثان است.وی از امام ابوبکر احمدبن حسین بیهقی و ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی و ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری و جز ایشان روایت شنید. سمعانی آرد: پدرم از او روایت شنید و ابوطاهر شیخی و فرزندش ابوالقاسم از او برای من روایت کرده اند. ( الانساب سمعانی ).

قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) محمدبن محمدبن ابراهیم ، در اصطلاح رجالی ملقب است به قایینی. ( ریحانة الادب ج 3 ص 278 ). رجوع به محمد... شود.

قاینی. [ ی ِ نی ی ] ( اِخ ) محمد خلیل ( ملاخلیل )بن محمداشرف اصفهانی. وی به سال 1134 هَ. ق. پس از رهائی از محاصره افغان در قزوین اقامت کرد. الذریعة آرد: شرح حال وی در تتمیم امل الامل تألیف شیخ عبدالنبی قزوینی بطور مبسوط آمده و مورد ستایش قرار گرفته است. تألیفاتی دارد. او راست : 1 - البداء. 2 - حاشیه شرح اشارات خواجه. 3 - شرح حدیث عمران صابی. وی به سال 1136 در قزوین درگذشته و کلمه «الظهر» ( 1136 ) ماده تاریخ وفات او است. و از این تاریخ معلوم میگردد قول برخی که او را از شاگردان شیخ بهائی متوفی 1031 شمرده اند دور از حقیقت است. ( الذریعه ج 3 ص 54 و ج 6 ص 111 و ریحانة الادب ج 3 ص 279 ).

قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) ابوطالب (سید...) فقیه و رجالی متبحر از دانشمندان امامی است که در خراسان نفوذ و مرجعیت داشت . تألیفات وی حاکی از کثرت اطلاعات او است و از آن جمله است : السبع السیاره . وی از شاگردان سید محمدباقر حجةالاسلام شفتی بوده و به سال 1290 هَ . ق . یا 1300 هَ . ق . درگذشته است . (ریحانة الادب ج 3 ص 278).


قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) محمد خلیل (ملاخلیل )بن محمداشرف اصفهانی . وی به سال 1134 هَ. ق . پس از رهائی از محاصره ٔ افغان در قزوین اقامت کرد. الذریعة آرد: شرح حال وی در تتمیم امل الامل تألیف شیخ عبدالنبی قزوینی بطور مبسوط آمده و مورد ستایش قرار گرفته است . تألیفاتی دارد. او راست : 1 - البداء. 2 - حاشیه ٔ شرح اشارات خواجه . 3 - شرح حدیث عمران صابی . وی به سال 1136 در قزوین درگذشته و کلمه ٔ «الظهر» (1136) ماده تاریخ وفات او است . و از این تاریخ معلوم میگردد قول برخی که او را از شاگردان شیخ بهائی متوفی 1031 شمرده اند دور از حقیقت است . (الذریعه ج 3 ص 54 و ج 6 ص 111 و ریحانة الادب ج 3 ص 279).


قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) محمدبن علی مکنی به ابومنصور از محدثان است .وی از امام ابوبکر احمدبن حسین بیهقی و ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی و ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری و جز ایشان روایت شنید. سمعانی آرد: پدرم از او روایت شنید و ابوطاهر شیخی و فرزندش ابوالقاسم از او برای من روایت کرده اند. (الانساب سمعانی ).


قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) محمدبن محمدبن ابراهیم ، در اصطلاح رجالی ملقب است به قایینی . (ریحانة الادب ج 3 ص 278). رجوع به محمد... شود.


قاینی . [ ی ِ نی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قاین . (الانساب سمعانی ).


قاینی . [ ی ِ نی ی ](اِخ ) اسحاق بن احمدبن ابراهیم مکنی به ابوالحسن ، ازمحدثان است . وی از ابی قریس محمدبن جمعةبن خلف حافظ روایت کند و ابوبکر احمدبن ابراهیم بن احمدبن محمود ثقفی حافظ واعظ از او روایت دارد. (الانساب سمعانی ).


دانشنامه آزاد فارسی

از گویش های خراسانی در قاینات. نشانۀ جمع در قائنی -u است، مانند gorgu «گرگ ها»، berenju «برنج ها». امّا در واژه هایی که به -u ختم می شوند میان -u نشانۀ جمع، صامت n می آید، مثل nu «نان» و nunu «نان ها». نشانۀ مصدری a است. برخی از واژه های قاینی: bahu «بازو»، jale «تگرگ»، dahul «مترسک» و hiz «ترسو».
50010800


کلمات دیگر: