کلمه جو
صفحه اصلی

ممتنح

فرهنگ فارسی

دهش گیرنده . آنکه انعام و عطیه می گیرد .

لغت نامه دهخدا

ممتنح . [ م ُ ت َ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتناح . (از منتهی الارب ). توانگر و مالدار شده از جانب خدا. (ناظم الاطباء). رجوع به امتناح شود.


ممتنح . [ م ُت َ ن ِ ] (ع ص ) دهش گیرنده . (از منتهی الارب ). آنکه انعام و عطیه می گیرد. || آنکه فایده می برد. || آنکه مال و نعمت می دهد. (ناظم الاطباء).روزی دهنده . (از منتهی الارب ). رجوع به امتناح شود.


ممتنح. [ م ُ ت َ ن َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از امتناح. ( از منتهی الارب ). توانگر و مالدار شده از جانب خدا. ( ناظم الاطباء ). رجوع به امتناح شود.

ممتنح. [ م ُت َ ن ِ ] ( ع ص ) دهش گیرنده. ( از منتهی الارب ). آنکه انعام و عطیه می گیرد. || آنکه فایده می برد. || آنکه مال و نعمت می دهد. ( ناظم الاطباء ).روزی دهنده. ( از منتهی الارب ). رجوع به امتناح شود.


کلمات دیگر: