رشف
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
رشف. [ رَ ] ( ع اِ ) رَشَف. آب اندک که در ته حوض بماند. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رَشَف شود. || در اصطلاح اهل جفر عبارتست از استخراج اسماء از زمام ، چنانچه در پاره ای از رسایل جفر آمده ، و در برخی از رسایل گوید: اطلاع از مغیبات را در اصطلاح اهل جفر رشف گویند که در مقابل کشف است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
رشف. [ رَ ش َ ] ( ع مص ) رَشْف. مصدر بمعنی رَشْف. ( از المنجد ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رشف شود.
رشف. [ رَ ش َ ] ( ع اِ ) رشف. آب اندک که در ته حوض باقی ماند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آب اندک که در ته حوض باقی ماند، و هو وجه الماء الذی ترشفه الابل بأفواهها.( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ).
رشف . [ رَ ] (ع اِ) رَشَف . آب اندک که در ته حوض بماند. (از اقرب الموارد). و رجوع به رَشَف شود. || در اصطلاح اهل جفر عبارتست از استخراج اسماء از زمام ، چنانچه در پاره ای از رسایل جفر آمده ، و در برخی از رسایل گوید: اطلاع از مغیبات را در اصطلاح اهل جفر رشف گویند که در مقابل کشف است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
رشف . [ رَ ] (ع مص ) مکیدن آب را: رشف الماء رشفاً. و منه المثل : الرشف انقع؛ یعنی مکیدن آب اندک اندک تسکین دهنده تر است مر تشنگی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مکیدن آب . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکیدن . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || تمام آب نوشیدن و خالی گذاشتن آوند را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). نوشیدن آب از ظرف بطوری که چیزی در ته نماند. (از اقرب الموارد). || بوسه دادن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ).
رشف . [ رَ ش َ ] (ع اِ) رشف . آب اندک که در ته حوض باقی ماند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب اندک که در ته حوض باقی ماند، و هو وجه الماء الذی ترشفه الابل بأفواهها.(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
رشف . [ رَ ش َ ] (ع مص ) رَشْف . مصدر بمعنی رَشْف . (از المنجد) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رشف شود.
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
Pinḥas Artzi, Encyclopedia Judaica, vol.17,RESHEPH
در تورات در کتب تواریخ ۱، بخش (۷:۲۵) راشف نوهٔ افرایم خوانده شده است.