کلمه جو
صفحه اصلی

افلاق

فرهنگ فارسی

سخن عجیب و شگفت انگیز آوردن شاعر
ریزه ریزه .

لغت نامه دهخدا

افلاق . [ اِ ] (ع مص ) سخن شگفت و عجب آوردن شاعر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت فصیح شدن در شاعری . (یادداشت مؤلف ). || سختی و بلا آوردن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کار عجب و شگفت آوردن . (یادداشت مؤلف ).


افلاق. [ اِ ] ( ع مص ) سخن شگفت و عجب آوردن شاعر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سخت فصیح شدن در شاعری. ( یادداشت مؤلف ). || سختی و بلا آوردن مرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کار عجب و شگفت آوردن. ( یادداشت مؤلف ).

افلاق. [ اَ ] ( ع ص ) ریزه ریزه. یقال : صار البیض افلاقاً؛ ای متفلقاً؛ ریزه ریزه گردید تخم مرغ. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).

افلاق . [ اَ ] (ع ص ) ریزه ریزه . یقال : صار البیض افلاقاً؛ ای متفلقاً؛ ریزه ریزه گردید تخم مرغ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: