کلمه جو
صفحه اصلی

حمر

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع حمار خران دراز گوشان .
سخترین گرمای تابستان بدی مرد

فرهنگ معین

(حُ مُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حمار، خران ، دراز - گوشان .
(حُ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) ج . احمر. ۱ - سرخ ها. ۲ - سرخرویان . ۳ - سرخ پوستان .

(حُ مُ) [ ع . ] (اِ.) جِ حمار؛ خران ، دراز - گوشان .


(حُ) [ ع . ] (ص . اِ.) ج . احمر. 1 - سرخ ها. 2 - سرخرویان . 3 - سرخ پوستان .


لغت نامه دهخدا

حمر. [ ح ُ ] (ع ص ) ج ِ احمر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- حمرالابل ؛ اشتران اصیل و نجیب .(منتهی الارب ). رجوع به احمری شود.


حمر. [ ح َ ] ( ع مص ) پیراستن دوال. ( منتهی الارب ). || پوست باز کردن گوسفند را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). سلخ کردن گوسفند. ( اقرب الموارد ). || ستردن موی از سر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

حمر. [ ح َ م َ ] ( ع مص ) ناگوارد شدن اسب از خوردن جو و جز آن و متغیر گردیدن بوی دهن وی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سوختن مرد از خشم. || حمر دابة؛ کند گردیدن از فربهی مانند خر. ( منتهی الارب ). || دوال پیراستن. || پوست باز گردانیدن گوسفند را. ( آنندراج ). || ( اِ ) بیماریی است ستور را که از بسیارخوردن جو عارض میگردد. ( منتهی الارب ). بیماریی است که شتر را از بسیار خوردن جو عارض گردد. ( آنندراج ).

حمر. [ ح ُ ] ( ع ص ) ج ِ احمر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- حمرالابل ؛ اشتران اصیل و نجیب.( منتهی الارب ). رجوع به احمری شود.

حمر. [ ح ُ م َ ] ( ع اِ ) تمرهندی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || نوعی از قیر معدنی که عامه آنرا حمربه تشدید میم خوانند. || پرنده ای است سرخ رنگ. یکی آن حمرةاست. ( از اقرب الموارد ). زورک که مرغی است. حمرة یکی آن. ( منتهی الارب ). ژورک که مرغی است. ( آنندراج ).

حمر. [ ح ُ م ُ ] ( ع اِ )ج ِ حمار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

حمر. [ ح ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) زورک و بتخفیف میم نیز آید. ( از منتهی الارب ). رجوع به حُمَر شود.

حمر. [ ح ِ م ِرر ] ( ع اِ ) سخت ترین گرمای تابستان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بدی مرد. ( منتهی الارب ). شرالرجال. ( اقرب الموارد ).
- غیث حمر ؛ باران سخت درشت که زمین برکند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

حمر. [ ح َ ] (ع مص ) پیراستن دوال . (منتهی الارب ). || پوست باز کردن گوسفند را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سلخ کردن گوسفند. (اقرب الموارد). || ستردن موی از سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


حمر. [ ح َ م َ ] (ع مص ) ناگوارد شدن اسب از خوردن جو و جز آن و متغیر گردیدن بوی دهن وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوختن مرد از خشم . || حمر دابة؛ کند گردیدن از فربهی مانند خر. (منتهی الارب ). || دوال پیراستن . || پوست باز گردانیدن گوسفند را. (آنندراج ). || (اِ) بیماریی است ستور را که از بسیارخوردن جو عارض میگردد. (منتهی الارب ). بیماریی است که شتر را از بسیار خوردن جو عارض گردد. (آنندراج ).


حمر. [ ح ِ م ِرر ] (ع اِ) سخت ترین گرمای تابستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بدی مرد. (منتهی الارب ). شرالرجال . (اقرب الموارد).
- غیث حمر ؛ باران سخت درشت که زمین برکند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


حمر. [ ح ُ م َ ] (ع اِ) تمرهندی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نوعی از قیر معدنی که عامه آنرا حمربه تشدید میم خوانند. || پرنده ای است سرخ رنگ . یکی آن حمرةاست . (از اقرب الموارد). زورک که مرغی است . حمرة یکی آن . (منتهی الارب ). ژورک که مرغی است . (آنندراج ).


حمر. [ ح ُ م ُ ] (ع اِ)ج ِ حمار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).


حمر. [ ح ُم ْ م َ ] (ع اِ) زورک و بتخفیف میم نیز آید. (از منتهی الارب ). رجوع به حُمَر شود.


دانشنامه عمومی

الحمر (به عربی: الحمر) یک منطقهٔ مسکونی در اردن است که در استان عمان واقع شده است.
فهرست شهرهای اردن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حُمْرٌ: سرخ ها (جمع احمر به معنی سرخ)
معنی حُمُرٌ: گورخران - (جمع حمار به معنی الاغ در آیه مورد نظر مراد گورخر یا همان الاغ وحشی است)
معنی مُّسْتَنفِرَةٌ: نفرت و اعراض کننده -گریزان (از استنفار به معنی نفرت و عبارتَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ " یعنی کفار در حالی از تذکره نفرت و اعراض میکنند که گویی خران وحشیاند که از شیر و یا شکارچی میگریزند . )
تکرار در قرآن: ۶(بار)
خر. جمع آن در قرآن حُمُر (بر وزن عنق) و حمیر آمده است مثل ، گوئی خران رم کرده‏اند که از شیر گریخته‏اند . نا گفته نماند: منظور از ذکر حمار و حمر، فهماندن مطلب و نجسیم واقعیّت است و گرنه آن طور که ما در مثل زدن به الاغ قصد تحقیر حیوان و یا شخص را داریم در میان عرب معمول نیست و حتی تشبیه به الاغ گاهی مدح و مراد از آن صبور و فرمانبردار بودن است . در آیه شریفه نیز نظر عدم فائده اهل تورات از تورات است چنانکه الاغ از بار متاب استفاده نمی‏کند، همچنین در تشبیه اهراض کنندگان از کلام حقّ به خران رم کرده. و ایضاً در آیه بیان واقعیّت است و گرنه الاغ اهلی حیوان مطیعی است که مورد استفاده انسان است و در آیه 8 نحل که گذشت خداوند آن را از نعمت‏های خود شمرده و آن رااز نعمت‏های خود شمرده شده و آن را از نعمت‏های خود شمرده و آن را در مقام امتنان آورده است . * حمر در آیه شریفه جمع احمر به معنی سرخ است یعنی: و از کوه‏ها تکّه‏های سفید و سرخ به رنگهای گوناگون است .


کلمات دیگر: