کلمه جو
صفحه اصلی

حواشی


مترادف حواشی : اطراف، اکناف، پیرامون، جوانب، کناره ها، حومه، حاشیه ها، توضیحات، چاکران، خدمتکاران، نوکران، عیال

برابر پارسی : پیرامون، کناره ها

فارسی به انگلیسی

commentary, comments, gloss, marginalia

مترادف و متضاد

اطراف، اکناف، پیرامون، جوانب، کناره‌ها، حومه


حاشیه‌ها، توضیحات


چاکران، خدمتکاران، نوکران


عیال


۱. اطراف، اکناف، پیرامون، جوانب، کنارهها، حومه
۲. حاشیهها، توضیحات
۳. چاکران، خدمتکاران، نوکران
۴. عیال


فرهنگ فارسی

جمع حاشیه

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حاشیه .

لغت نامه دهخدا

حواشی. [ ح َ ] ( ع اِ )ج ِ حاشیة. کرانه و اهل و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). حاشیت : اطراف و حواشی آن بنصرت دین حق... مؤکد گشت. ( کلیله و دمنه ). و خللی به اوساط و اذناب و اطراف و حواشی آن راه نتوانست یافت. ( کلیله و دمنه ). حواشی ممالک از سوابق خلل وطوارق زیغ و زلل پاک کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- عیش رقیق الحواشی ؛ زندگانی خوب و گوارا. ( ناظم الاطباء ).
|| خدمتکاران. ( غیاث ) ( آنندراج ) : بر هر یک از سایر بندگان و حواشی خدمتی معین است. ( گلستان ). و نیز اهل ضیعت ها را بعلت نویسندگان خود و حواشی و خدمتگاران و مرافق و منافع اصحاب خود بمثل این تکلیف کرده اند. ( تاریخ قم ص 165 ).

فرهنگ عمید

= حاشیه

حاشیه#NAME?


فرهنگ فارسی ساره

پیرامون، کنار هها


پیشنهاد کاربران

اقصار

دور و ور


کلمات دیگر: