کلمه جو
صفحه اصلی

درگیر شدن

فارسی به انگلیسی

engage, involve, struggle, to break out, to begin, to break out, to begin

to break out, to begin, to engage, to involve, to struggle


engage, involve, struggle


فرهنگ فارسی

دچار آمدن دچار خوردن برخورد کردن مواجه شدن شروع شدن، ( مصدر ) ۱ - گرفتار شدن . ۲ - مشغول شدن . ۳ - شروع شدن جنگ آغاز گشتن نبرد .

فرهنگ معین

( ~. شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - دچار شدن . ۲ - شروع شدن جنگ .

لغت نامه دهخدا

درگیر شدن. [ دَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) گرفتار شدن. دچار آمدن. دچار خوردن. برخورد کردن. مواجه شدن. در محل نزاع و زد و خورد قرار گرفتن ، و این بیشتر در اصطلاح نظامی متداول است. || شروع شدن. درگرفتن. آغازیدن : درگیر شدن جنگ بین المللی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || مؤثر افتادن. اثر کردن :
دیده تا بستم خیال آن پری تسخیر شد
تا به گل این درگرفتم صحبتم درگیر شد.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
- درگیر شدن دعا ( نفرین ) ؛ مستجاب شدن آن. برآورده شدن دعایا نفرین. مستجاب گشتن. روا شدن دعا یا نفرین. برآمدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

پیشنهاد کاربران

دغوا

tangle=

دست به یقه شدن

درافتادن با ؛ نزاع کردن با. درگیر گردیدن با. ( یادداشت مؤلف ) .


کلمات دیگر: