کلمه جو
صفحه اصلی

مغیره

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مغیر جمع : مغیرات
ابن ولید بن معاویه این هشام یکی از امرای بنی امیه در اندلس است .

لغت نامه دهخدا

مغیرة. [ م ُ رَ ] (ع ص ) آن اسب که بر آن غارت کنند. (مهذب الاسماء): خیل مغیرة؛ سواران غارت کننده . (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء). تأنیث مُغیر. ج ، مغیرات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغیر و مغیرات شود.


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن مقسم ضبی بولاء، مکنی به ابوهشام . از فقهای محدثین متوفی به سال 136 هَ . ق . است و کتاب الفرائض از اوست . (ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ورجوع به تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی ص 259 شود.


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن مهلب بن ابی صفرة الازدی (متوفی به سال 82 هَ . ق .). از امرا و شجاعان عرب است . پدرش او را در خراسان جانشین خود قرار داد ووی در همانجا درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1062).


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن ولیدبن معاویةبن هشام (متوفی به سال 166 هَ . ق .). یکی از امرای بنی امیه در اندلس است . وی به وسیله ٔ عبدالرحمن ، عم خود کشته شد. (ازاعلام زرکلی ج 3 ص 1063). و رجوع به همین مأخذ شود.


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) رجوع به ابوسفیان مغیرةبن حارث و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب شود.


( مغیرة ) مغیرة. [ م َ رَ ] ( ع ص ) ارض مغیرة؛ زمین آب داده و ارض مغیورة نیز و بنابر اصل چنین است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). زمین آب خورده از باران. ( ناظم الاطباء ).

مغیرة. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) آن اسب که بر آن غارت کنند. ( مهذب الاسماء ): خیل مغیرة؛ سواران غارت کننده. ( از منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). تأنیث مُغیر. ج ، مغیرات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مغیر و مغیرات شود.

مغیرة.[ م ُ غ َی ْ ی َ رَ ] ( ع ص ) مغیره. تأنیث مغیر. ج ، مغیرات. دگرگون شده ها. تغییریافته ها : و از جمله مغیرات هنیز به معنی هنوز. ( المعجم ص 231 ). || ( اصطلاح منطق ) نزد منطقیان ، به معنی معدوله است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به معدوله شود.

مغیرة. [ م ُ غ َی ْ ی ِ رَ ] ( ع ص ) مغیره. ( اصطلاح طب ) در طب قدیم قوه ای است از قوای حیوانی که غذا را به گوشت و خون و رگ و پی و استخوان بدل کند و به عبارت دیگر غذا را مانند اجزای اندامها کند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و آن بر دو قسم است : مغیره اولی و آن غذا را بعد از هضم به اندامها پیوسته کند و مغیره ثانیه و آن غذایی را که به اندامها پیوسته ، همانند اجزای اندامها کند از رنگ و شکل ، و از ضعف مغیره ثانیه برص و بهق پیدا شود و از ضعف مغیره اولی استسقای لحمی حادث شود، و گویند مغیره اولی همان قوه مولده و مغیره ثانیه همان غاذیه است ، زیرا که در بدن مولود عمل اولی مقدم بر عمل ثانی است. ( از بحر الجواهر، یادداشت ایضاً ). قوه غاذیه را مغیره گویند و مغیره اولی را به مولده و مغیره ٔثانیه به مصوره تعبیر کنند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) : و قوت مغیره آن را تمام هضم کرده و به اندامها پیوسته و ماننده کرده... ( ذخیره خوارزمشاهی ). || نزد پزشکان عبارت است از تب دائره که آن را تب نائبه نیز نامند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

مغیرة. [ م ُ رَ ] ( اِخ ) رجوع به ابوسفیان مغیرةبن حارث و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب شود.

مغیرة.[ م ُ رَ ] ( اِخ ) ابن ابی بردة الکنانی. سرداری است که به سال 98 هَ. ق. از طرف سلیمان بن عبدالملک عهده دار جنگ دریایی شد و با سپاه خود به افریقیه وارد شد و در آنجا متوطن گردید. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1060 ).

مغیرة. [ م ُ رَ ] ( اِخ ) ابن اخنس بن شریف الثقفی. صحابی شاعر است و در «یوم الدار» باعثمان بن عفان کشته شد. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1060 ).

مغیرة. [ م َ رَ ] (ع ص ) ارض مغیرة؛ زمین آب داده و ارض مغیورة نیز و بنابر اصل چنین است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). زمین آب خورده از باران . (ناظم الاطباء).


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن اخنس بن شریف الثقفی . صحابی شاعر است و در «یوم الدار» باعثمان بن عفان کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1060).


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن امیه . پدر ام السلمه زوجه ٔ رسول (ص ) است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن سعید، ملقب به ابتر کثیرالنواء. رئیس فرقه ٔ مغیریه یکی از فرق پنجگانه ٔ زیدیه . (بیان الادیان ص 34). رئیس فرقه ای از مشبهه موسوم به مغیریه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در زمان امارت خالدبن عبداﷲ القسری در بیرون کوفه خروج کرد. وی از کسانی بود که به تجسم قائل بود و می گفت «خدا به صورت مردی است که بر سر تاجی دارد و اعضای او به عدد حروف هجاست ». وی به الوهیت علی (ع ) قائل بود و ابوبکر و عمر و سایر صحابه را بجز یاران علی ، تکفیر می کرد. خالد قسری بر او دست یافت و به سال 119 هَ . ق . اوو یارانش را بسوزانید. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1061). ورجوع به همین مأخذ و عیون الاخبار چ مصر ج 1 ص 165 و ج 2 ص 147، 148 و 149 و مغیریه در همین لغت نامه شود.


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن شعبةبن ابی عامربن مسعود ثقفی (متوفی به سال 50 هَ . ق .) و مکنی به ابوعبداﷲ. یکی از سرداران و ولات و دهات عرب و از صحابه ٔ رسول (ص ) است . در طائف (به حجاز) ولادت یافت و در ایام جاهلیت با گروهی از بنی مالک آنجا را ترک کرد و به اسکندریه رفت و سپس به حجاز بازگشت و چون اسلام ظهور کرد در قبول آن متردد بود تا در سال 5 هَ . ق . اسلام آورد و در جنگهای حدیبیه و یمامه و فتوح شام حضورداشت و چشم خود را در جنگ یرموک از دست داد. در جنگهای قادسیه و نهاوند و همدان و جز آن نیز شرکت داشت .عمر او را والی بصره کرد و وی چند شهر را گشود و سپس عزلش کرد و آنگاه ولایت کوفه را به او سپرد. عثمان نیز او را در این سمت باقی گذاشت و سپس معزولش کرد. در جنگ علی (ع ) با معاویه از جنگ دوری گزید. معاویه نیز او را والی کوفه گردانید و در این سمت بود تا درگذشت . از او در صحیحین 136 حدیث نقل شده . وی نخستین کسی است که دیوان بصره را وضع کرد. (از اعلام زرکلی ج 3 صص 1061 - 1062). او را یکی از دهات اربعه ٔ عرب شمارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به الاصابةو قاموس الاعلام ترکی و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 47و کامل ابن اثیر ج 3 ص 9 و الوزراء و الکتاب ص 9 شود.


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن شعیب التمیمی . او راست : کتاب قرائت کسائی . (از ابن الندیم ).


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن معرض الاسدی ، ملقب به اُقَیشِر (متوفی در حدود 80 هَ . ق .). شاعر هجاگوی . وی از مردم بادیه ٔ کوفه بود و به حیره رفت و آمد داشت . در زمان جاهلیت ولادت یافت و در دوره ٔ اسلام بزیست و عمری طویل یافت و خلافت عبدالملک بن مروان را درک کرد. وی را اخبار و غرایب بسیاری است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1062).


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن مغیرةبن عبداﷲبن مسعدة الفزاری (متوفی به سال 132 هَ . ق .). از بزرگان عصر مروانی است . مروان بن محمد به سال 131 هَ . ق . حکومت مصر را به وی داد و او 10 ماه در آنجا بود که اجل وی را دریافت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1062).


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمروبن ربیعة الحنظلی التمیمی (مقتول به سال 91 هَ . ق .). از شاعران عهد اسلام و از نزدیکان مهلب ابن ابی صفره بود. وی را به سبب انتساب به مادرش ابن حبناء گویند و نیز گویند حبناء لقب پدر او بوده است . وی در نسف (بین جیحون و سمرقند) کشته شد. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 8 ص 201). و رجوع به الموشح ص 367 شود.


مغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن محمد المهلبی . اخباری و نسابه است و کتاب مناکح المهلب از اوست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مغیرة. [ م ُ غ َی ْ ی ِ رَ ] (ع ص ) مغیره . (اصطلاح طب ) در طب قدیم قوه ای است از قوای حیوانی که غذا را به گوشت و خون و رگ و پی و استخوان بدل کند و به عبارت دیگر غذا را مانند اجزای اندامها کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و آن بر دو قسم است : مغیره ٔ اولی و آن غذا را بعد از هضم به اندامها پیوسته کند و مغیره ٔ ثانیه و آن غذایی را که به اندامها پیوسته ، همانند اجزای اندامها کند از رنگ و شکل ، و از ضعف مغیره ٔ ثانیه برص و بهق پیدا شود و از ضعف مغیره ٔ اولی استسقای لحمی حادث شود، و گویند مغیره ٔ اولی همان قوه ٔ مولده و مغیره ٔ ثانیه همان غاذیه است ، زیرا که در بدن مولود عمل اولی مقدم بر عمل ثانی است . (از بحر الجواهر، یادداشت ایضاً). قوه ٔ غاذیه را مغیره گویند و مغیره ٔ اولی را به مولده و مغیره ٔثانیه به مصوره تعبیر کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون ) : و قوت مغیره آن را تمام هضم کرده و به اندامها پیوسته و ماننده کرده ... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || نزد پزشکان عبارت است از تب دائره که آن را تب نائبه نیز نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).


مغیرة.[ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی بردة الکنانی . سرداری است که به سال 98 هَ . ق . از طرف سلیمان بن عبدالملک عهده دار جنگ دریایی شد و با سپاه خود به افریقیه وارد شد و در آنجا متوطن گردید. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1060).


مغیرة.[ م ُ غ َی ْ ی َ رَ ] (ع ص ) مغیره . تأنیث مغیر. ج ، مغیرات . دگرگون شده ها. تغییریافته ها : و از جمله ٔ مغیرات هنیز به معنی هنوز. (المعجم ص 231). || (اصطلاح منطق ) نزد منطقیان ، به معنی معدوله است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به معدوله شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مغیره (ابهام زدایی). مغیره ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • مغیرة بن حارث، اَبوسُفْیان، مغیرة بن حارث بن عبدالمطلب، از شعرای صدر اسلام، پسر عموی و صحابی پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم)• مغیرة بن سعید، مؤسس فرقۀ غالی مغیریه و از غلات فعال عصر اموی در کوفه و از موالی خالد بن عبد الله قسری و حاکم عراق بین سال های ۱۰۵ تا۱۲۰ هجری• مغیرة بن شعبه، مغیرة بن شعبه پسر ابی عامر بن مسعود ثقفی
...


کلمات دیگر: