افتاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فتی ّ، بمعنی جوانه سال از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
افتاء
لغت نامه دهخدا
افتاء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فتی ، بمعنی جوانه سال از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
افتاء. [ اِ ] (ع مص ) آشکار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و به این معنی یایی باشد. (ناظم الاطباء). || جدا گردانیدن جهت کسی کار را. (منتهی الارب ). جدا گردانیدن جهت شخص کار را. (ناظم الاطباء). جدا گردانیدن کار را. (آنندراج ). || جواب دادن بر فتوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آشکار کردن عالم حکم را. و به این معنی واوی و یایی باشد. (ناظم الاطباء). فتوی دادن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). فتوی کردن . (المصادر زوزنی ). فتوی کردن ، یعنی جواب خواستن . (مجمل اللغة). فتوی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). آشکار کردن عالم حکم مسأله را برای کسی و فتوی دادن وی در آن . (از اقرب الموارد). یقال : فلان یظل مفتیا و یبیت مفتیا؛ ای یقضی النهار فی الفتاوی و اللیل فی الشرب بالفتی . (از اقرب الموارد). در اصطلاح فقهاء، بیان کردن حکم مسأله باشد. (از تعریفات جرجانی ). || نوشیدن مرد کاسه ٔ حریفان شوخ و بی باک : افتی الرجل ؛ شرب بالفتی . (از اقرب الموارد). || چون مهموز باشد پیوسته و همیشه بودن . ما افتا یفعل کذا؛ پیوسته میکندآن را. (ناظم الاطباء) .