آنکه غرق شود غرق شده غرق گشته
غرقه گشته
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غرقه گشته. [ غ َ ق َ / ق ِ گ َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه غرق شود. غرق شده. غرق گشته. رجوع به غرق شود :
مرد غرقه گشته جانی می کند
دست را در هر گیاهی میزند.
مرد غرقه گشته جانی می کند
دست را در هر گیاهی میزند.
مولوی.
کلمات دیگر: