دادگستر بودن با عدالت بودن
عدالت کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عدالت کردن. [ ع َ / ع ِ ل َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دادگستر بودن. باعدالت بودن. عادل بودن :
عدالت کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید
میسر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را.
عدالت کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید
میسر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را.
صائب.
کلمات دیگر: