کلمه جو
صفحه اصلی

صدر الافاضل

فرهنگ فارسی

لطفعلی بن ( میرزا ) محمد کاظم امین السفرای شیروانی دانشمکند ایرانی ( و. ۱۲۷۴ ه.ق .- ف. ۱۳۵٠ ه.ق ./ ۱۳۱٠ ه.ش . ) وی تحصیلات خود را در مدرسه سپهسالار قدیم تهران بپایان رسانید و علوم معقول را نزد میرزا ابوالحسن جلوه و آقا علی زنوزی اموخت . در عهد مظفرالدین شاه بتعلیم چند تن از شاهزادگان پرداخت و سپس معلم احمد شاه گردید . از آثار اوست : مفتاح خط کوفی مقدمه اصلاح المنطق ایضاح الادب .
۱- پیشوای دانشمندان . ۲- ( اسم ) لقبی است که ببعض فضلا داده اند

لغت نامه دهخدا

صدرالافاضل. [ ص َ رُل ْ اَ ض ِ ] ( اِخ ) نام وی لطفعلی فرزند میرزا محمدکاظم امین السفراء شیروانی و اصل او از تبریز و بادیب معروف و تخلص شعری وی دانش است.سال ولادت او بنقل الذریعه ( ج 9 ص 316 ) 1268 هَ. ق. است ولی قزوینی باتکاء نامه ای که از حاج محتشم السلطنه اسفندیاری در این باره دریافته اند تولد او را به سال 1274 هَ. ق. نوشته است. ( مجله یادگار سال 5 شماره 4 و 5 ). و هم او نویسد که صاحب ترجمه عمده تحصیلات خود را در مدرسه سپهسالار قدیم بپایان رسانید و نزد میرزا ابوالحسن جلوه تلمذ کرد. در الذریعه آرد که معقول را بر میرزا ابوالحسن جلوه و آقا علی زنوزی خواند و او را درباره استاد اخیر رثائی است. قزوینی نویسد که وی از عهد مظفرالدین شاه چند تن از شاهزادگان قاجار را تعلیم می داد سپس معلم احمدشاه گردید و گوید: در ادبیات عرب فی الواقع در عصر خود عدیم النظیر بود. در الذریعه از تصانیف وی مفتاح خط کوفی و مقدمه اصلاح المنطق و ایضاح الادب ( چ 1310 ) را ذکر کرده است. قزوینی نویسد که وی در روز چهارشنبه 24 آذرماه 1310 هَ. ش. مطابق ششم شعبان 1350 هَ. ق. درگذشت.

صدرالافاضل. [ ص َ رُل ْ اَ ض ِ ] ( اِخ ) قاسم بن حسین بن احمد خوارزمی نحوی حنفی مکنی به ابومحمد و ملقب به مجدالدین و معروف به صدرالافاضل از ادبای نامی عصر خود در نحو و خطب و فنون شعریه و علوم ادبیه و عربیه وحید عصر و مردمک چشم زمان خود بود. از تألیفات اوست : بدایع الملح. التجمیر که شرح کبیر کتاب مفصل زمخشری است. التوضیح در شرح مقامات. السبیکة که شرح وسیطکتاب مفصل است. الزوایا فی الخبایا در نحو. شرح الابنیة. شرح الاحاجی للزمخشری. شرح سقطالزند بنام ضرام السقط در شرح سقطالزند ابوالعلای معری و او را مؤلفات دیگری است. وی به سال 617 هَ. ق. در فتنه مغول بقتل رسید. رجوع به ریحانة الادب ج 2 صص 462 - 463 شود.


کلمات دیگر: