یعنی چشمه های آب داغ یکی از شهرهای حصار دار لفتالی میباشد
حمه
فرهنگ فارسی
یعنی چشمه های آب داغ یکی از شهرهای حصار دار لفتالی میباشد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
حمة. [ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (یعنی چشمه های آب داغ ) یکی از شهرهای حصار دار لفتالی میباشد. (یوشع 19 : 25). و دور نیست که همان حمام یا چشمه های گرمی باشد که بمسافت یک میل بجنوب طبریه واقع و همواره بواسطه آبهای کبریتش معروف بوده ، بموافق طب شست و شودر آنها برای بعضی امراض جلدیه نافع بود. لکن بهیچوجه از آنها نتوان آشامید و بالفرض باعث تهوع و غثیان شود. در حوالی این چشمه ، آثار شهری نمودار است که دور نیست حمون و حموت دور باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
حمة. [ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نام مواضع بسیاری است در جزیرةالعرب و افریقا و اندلس و دیگر بلاد عرب که بمناسبت داشتن آبهای گرم معدنی چنین نامیده شده اند و مشهورترین آنها آبهای گرمی است که در سرزمین اندلس یافته شود. که اسپانیولیهای امروزی در تلفظ خودشان نام آنها را بتحریف از کلمه ٔ «الحمام » آلهامه خوانند. (قاموس الاعلام ).
حمة. [ ح ِم ْ م َ] (ع اِ) عرق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خوی : طابت حمتک ؛ اَی عرقک و لایقال طاب حمامک . (منتهی الارب ). || مرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حمة. [ ح ُ م َ ] (ع اِ) زهر. (منتهی الارب ). سم . (اقرب الموارد). || زهر کژدم . (غیاث ) (آنندراج ) (دهار). || نیش زنبور و مار. ج ، حُماة، حمی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لغتی است در حُمَّة، به معنی نیش کژدم و زهر آن . (منتهی الارب ). رجوع به حُمَّه شود.
حمة. [ ح ُم م َ ] (ع اِ) از رنگهای اسبست و هو مابین الدهمة والکمنة و دون الهوة [ الحوة ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نیش کژدم . (منتهی الارب ). || زهر کژدم . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). لغتی است در حمه بتخفیف میم . || تب . || سیاهی . (منتهی الارب ). نامی است به معنی سیاهی . (اقرب الموارد). سیاهی بن دندان . (مهذب الاسماء). ج ، حُمَم . || حمةالحر؛ معظم آن . (منتهی الارب ). || حمةالفراق ؛ قضا و قدر جدائی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حُمَم ، حمام . (منتهی الارب ).
حمة. [ح َم ْ م َ ] (ع اِ) یکی حم . رجوع به حم شود. || هر چشمه ای که آب گرم از آن جوش زند و بیماران که در آن غسل کنند شفا یابند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آب گرم معدنی . ج ، حمات . (منتهی الارب ): مثل العالِم کالحمة یأتیها البعداء و یزهد فیه القرباء.