مترادف حلال کردن : جایزشمردن، مباح کردن، بخشودن، عفو کردن، درگذشتن، ذبح شرعی کردن، روا دانستن
حلال کردن
مترادف حلال کردن : جایزشمردن، مباح کردن، بخشودن، عفو کردن، درگذشتن، ذبح شرعی کردن، روا دانستن
فارسی به انگلیسی
to ignore (forgive) someone's wrong doing, to declare something (religiously) clean or right
مترادف و متضاد
جایزشمردن، مباح کردن
بخشودن، عفو کردن، درگذشتن
ذبح شرعی کردن
روا دانستن
۱. جایزشمردن، مباح کردن
۲. بخشودن، عفو کردن، درگذشتن
۳. ذبح شرعی کردن
۴. روا دانستن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - روا دانستن جایز شمردن . ۲ - بخشودن عفو کردن .
گذشتن از خطای کسی، بخشیدن، از نظر مذهبی پاک اعلام کردن
فرهنگ معین
(حَ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - جایز شمردن . ۲ - بخشودن ، گذشت کردن .
پیشنهاد کاربران
در گذشتن از تقصیر
نجات دادن نعمت از حرامی/ذبح حیوان رو به مرگ ( گویش تهرانی )
کلمات دیگر: