کلمه جو
صفحه اصلی

میطان

فرهنگ فارسی

میط کناره گزیدن و دور گردیدن از کسی

لغت نامه دهخدا

میطان. ( ع اِ ) غایت. ( از منتهی الارب ، ماده وطن ) ( آنندراج ). انتها وغایت از هر چیزی. گویند من این میطانک ؛ ای غایتک. ( ناظم الاطباء ). || موضعی که در آنجا جمع می شوند و از آنجا اسبان را در تاختن رها می کنند. ج ، میاطین. ( از ناظم الاطباء ). اول غایت حلبه رهان که اسب از آنجا دوانند میتا و میدا آخر آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || میدان. ج ، میاطین. ( دهار ).

میطان. [ م َی َ ] ( ع مص ) مَیط. کناره گزیدن و دور گردیدن از کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به میط شود.

میطان . (ع اِ) غایت . (از منتهی الارب ، ماده ٔ وطن ) (آنندراج ). انتها وغایت از هر چیزی . گویند من این میطانک ؛ ای غایتک . (ناظم الاطباء). || موضعی که در آنجا جمع می شوند و از آنجا اسبان را در تاختن رها می کنند. ج ، میاطین . (از ناظم الاطباء). اول غایت حلبه ٔ رهان که اسب از آنجا دوانند میتا و میدا آخر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || میدان . ج ، میاطین . (دهار).


میطان . [ م َی َ ] (ع مص ) مَیط. کناره گزیدن و دور گردیدن از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به میط شود.



کلمات دیگر: