( صفت ) بسیار سفر کننده . جمع رحاله
ده از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر .
(رَ حّ) [ ع . ] (ص .) نیک دانا و ماهر در پالان نهادن ؛ ج . رحاله .
( ~.) [ ع . ] (ص .) بسیار سفر کننده ؛ ج . رحاله .
(رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ رحل . 1 - پالان شتر. 2 - اسباب و اثاث سفر.
رحال . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. سکنه ٔ آن 8 تن . آب آن از چشمه . محصولات آن غلات و حبوب و صنایع دستی آنجا فرش و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
رحال . [ رَح ْ حا ] (ع ص ) ماهر و نیک دانا در پالان نهادن و سوار شدن شتر. (ناظم الاطباء). نیک دانا و ماهر در پالان نهادن . (آنندراج )(منتهی الارب ). نیک دانا و ماهر در پالان شتر ساختن . (از اقرب الموارد). || کسی که پالان شتر سازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه پالان شترفروشد. (مهذب الاسماء). || کسی که به این طرف و آن طرف سفر کند. (ناظم الاطباء). این نسبت به کثرت سیاحت و مسافرت دلالت دارد. (از انساب سمعانی ).
منوچهری .
(منسوب به حسن متکلم ).
رحل#NAME?
۱. پالاندوز؛ سازندۀ پالان.
۲. (صفت) بسیارسفرکننده.