کلیبر شهرستان ارسباران ( اهر )
میشنه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
میشنه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) معلم جهودان باشد. ( لغت فرس اسدی ). میشته. رجوع به میشته شود :
دیدم بت ماه روی رعنایک را
سرمست به پیش میشنه بنشسته.
دیدم بت ماه روی رعنایک را
سرمست به پیش میشنه بنشسته.
؟ ( از فرهنگ رشیدی ).
ظاهراً این نام مصحف «مِشنا» است که کتابی است یهودان را و آن در عربی دخیل است. ( از اقرب الموارد ).کلمات دیگر: