کلمه جو
صفحه اصلی

زنجیری

فارسی به انگلیسی

chain, like, catenary, chained, concatenate, chain-like, chain-driven

chain-like, catenary, chain-driven, chained


chain, concatenate


فرهنگ فارسی

دربندوزنجیرکردن، دیوانه که اورازنجیرکنند
( صفت ) ۱ - منسوب به زنجیر . ۲ - لایق زنجیر و قید : دیوانه زنجیری . ۳ - دیوانه

فرهنگ معین

(زَ ) (ص نسب . ) دیوانه ، خطرناک .

لغت نامه دهخدا

زنجیری. [ زَ ] ( ص نسبی ) کنایه از دیوانه است. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( از شرفنامه منیری ) ( از غیاث ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). ج ، زنجریان. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( شرفنامه منیری ) ( انجمن آرا ) :
متواری راه دلنوازی
زنجیری کوی پاکبازی.
نظامی ( از انجمن آرا و آنندراج ).
زنجیری دشت ، شد خردمند
از بندی خانه دور شد بند.
نظامی.
در به زنجیر کن ترا گفتم
تا چو زنجیریان نیاشفتم.
نظامی.
برآشفت گردون چو زنجیریی
به زنگی بدل گشت کشمیریی.
نظامی.
|| منسوب به زنجیر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( فرهنگ فارسی معین ). || لایق زنجیر و قید. ( فرهنگ فارسی معین ). درخور زنجیر. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ): دیوانه زنجیری ؛ دیوانه ای که او را جز به زنجیر کردن نگاه نتوان داشت. دیوانه سخت دیوانه. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. سزاوار زنجیر شدن، خطرناک.
۲. [مجاز] کسی که در بند و زنجیر باشد، زندانی.
۳. [مجاز] دیوانه.

دانشنامه عمومی

زنجیری فیلمی به کارگردانی و نویسندگی خسرو یحیایی محصول سال ۱۳۵۲ است.
فرخ ساجدی
نیلوفر
شهروز رامتین
خسرو گلستانی
اردوان مفید
گیتی فروهر
محمد بانکی
عشقی
داریوش اسدزاده
فرهاد یزدان
سیمین غفاری
محمد ورشوچی
شاهپور (فرخ ساجدی) دانشجوی رشتة فلسفه است و همسرش (نیلوفر) دانشجوی رشتة مجسمه سازی...


کلمات دیگر: