تجزيه کردن , تحليل کردن , موشکافي کردن , جداکردن , جزءيات را مطالعه کردن , پاره پاره کردن , تشريح کردن , با تجزيه ازمايش کردن , فرگشايي کردن
حلل
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
جمع حله
( اسم ) ۱ - زیورها پیرایه ها . ۲ - لباسهای نو جامه ها . ۳ - بردهای یمانی .
( اسم ) ۱ - زیورها پیرایه ها . ۲ - لباسهای نو جامه ها . ۳ - بردهای یمانی .
فرهنگ معین
(حُ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حله . ۱ - زیورها، پیرایه ها. ۲ - لباس های نو، جامه ها. ۳ - برده های یمانی .
فرهنگ عمید
= حُلّه
حُلّه#NAME?
کلمات دیگر: