کلمه جو
صفحه اصلی

حنق

فرهنگ فارسی

شدت غیظ، شدت خشم، کینه ودشمنی
( اسم ) ۱ - کینه دشمنی ( شدید ) . ۲ - خشم شدید شدت غیظ .

فرهنگ معین

(حَ نَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - کینه ، دشمنی . ۲ - خشم شدید.

لغت نامه دهخدا

حنق. [ ح َ ن َ ] ( ع اِ ) خشم و شدت خشم. || ( مص ) خشم گرفتن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سخت کینه شدن و خشم گرفتن. ( المصادر زوزنی ) ( غیاث از شرح نصاب ).

حنق. [ ح َ ن ِ ] ( ع ص ) شدیدالغیظ. ( اقرب الموارد ). خشمگین. حانق. حنیق.رجوع به حنیق شود. || ( مص ) خشم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده قبل شود.

حنق. [ ح ُ ن ُ ]( ع ص ) فربهان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مردمان فربه. ( ناظم الاطباء ): ابل حنق ؛ سیمان. ( اقرب الموارد ). شتران فربه. || ج ِ حنیق. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به حنیق شود.

حنق . [ ح َ ن َ ] (ع اِ) خشم و شدت خشم . || (مص ) خشم گرفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت کینه شدن و خشم گرفتن . (المصادر زوزنی ) (غیاث از شرح نصاب ).


حنق . [ ح َ ن ِ ] (ع ص ) شدیدالغیظ. (اقرب الموارد). خشمگین . حانق . حنیق .رجوع به حنیق شود. || (مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.


حنق . [ ح ُ ن ُ ](ع ص ) فربهان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مردمان فربه . (ناظم الاطباء): ابل حنق ؛ سیمان . (اقرب الموارد). شتران فربه . || ج ِ حنیق . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به حنیق شود.



کلمات دیگر: