( مصدر ) شهره شدن مشهور گشتن
داستان شدن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(شُ دَ ) (مص ل . ) شهره شدن ، مشهور گشتن .
لغت نامه دهخدا
داستان شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب )مشهور شدن. شهره گشتن. بلندآوازه گشتن :
به ایران و توران بر راستان
شد آن شهر خرم یکی داستان.
جز داستان خویش دگر داستان مخوان.
بسان اشعث طماع داستان شده ای.
چون در عجم کرامت تو داستان شده.
از جهان این داستان خواهم گزید.
به ایران و توران بر راستان
شد آن شهر خرم یکی داستان.
فردوسی.
از مردمی میان مهان داستان شدی جز داستان خویش دگر داستان مخوان.
فرخی.
بدوستان و به بیگانگان به آب طمعبسان اشعث طماع داستان شده ای.
ناصرخسرو.
تاریخ گشته رفتن مهد تو در عرب چون در عجم کرامت تو داستان شده.
خاقانی.
داستان شد عشق مجنون در جهان از جهان این داستان خواهم گزید.
خاقانی.
گفت زینهار که من بعد از این همان گویم مشورت من آن است که خراب کنند [ سرای کسری را بمداین ] تا داستان نشود که امیرالمؤمنین از تخریب خانه ای عاجز بود. ( تاریخ طبرستان ).کلمات دیگر: