کلمه جو
صفحه اصلی

زاکی

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مرد پاکیزه و نیکو . ۲ - آنکه در رفاه و نعمت بسر برد . ۳ - رشد و نمو کرده .
از ( زکو ) پاکیزه و نیکو

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - پاکیزه و نیکو. ۲ - کسی که در رفاه و نعمت به سر برد. ۳ - نمو کننده .

لغت نامه دهخدا

زاکی . (اِخ ) ابن کامل قطیفی مکنی به ابوالفضائل و ملقب به اسیرالهوی و مهذب هبتی شاعر متوفی 546 هَ . ق . است . وی شاعری رقیق الشعر، ادیب و فاضل بود. و این چند بیت نمونه ای از اشعار اوست :
عیناک لحظهما امضی من القدر
و مهجتی منهما اضحت علی خطر
یا احسن الناس لولا انت ابخلهم
ماذا یضرک لو متعت بالنظر.
در قصیده ای دیگر گوید:
عجبت من جفنه بالضعف منتصراً
علی القلوب و یقوی و هو منکسر
شهود صدق غرامی فیک اربعة
الوجد و الدمع و الاسقام و السهر.
(از معجم الادباء ج 11 صص 151 - 153).


زاکی. ( ع ص ) نامی. رشد و نمو کننده : علی الحسب الزاکی الرفیع شفیق. ( اقرب الموارد ). || آنکه در رفاه و نعمت بسر برد. ( اقرب الموارد ). || مرد پاکیزه و نیکو. ( منتهی الارب ).

زاکی. ( ع ص ) از زکو، پاکیزه و نیکو. ( اقرب الموارد ) :
صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز
و هات شمسةَ کرم مطیّب زاکی.
حافظ.

زاکی. ( اِخ ) ابن کامل قطیفی مکنی به ابوالفضائل و ملقب به اسیرالهوی و مهذب هبتی شاعر متوفی 546 هَ. ق. است. وی شاعری رقیق الشعر، ادیب و فاضل بود. و این چند بیت نمونه ای از اشعار اوست :
عیناک لحظهما امضی من القدر
و مهجتی منهما اضحت علی خطر
یا احسن الناس لولا انت ابخلهم
ماذا یضرک لو متعت بالنظر.
در قصیده ای دیگر گوید:
عجبت من جفنه بالضعف منتصراً
علی القلوب و یقوی و هو منکسر
شهود صدق غرامی فیک اربعة
الوجد و الدمع و الاسقام و السهر.
( از معجم الادباء ج 11 صص 151 - 153 ).

زاکی . (ع ص ) از زکو، پاکیزه و نیکو. (اقرب الموارد) :
صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز
و هات شمسةَ کرم مطیّب زاکی .

حافظ.



زاکی . (ع ص ) نامی . رشد و نمو کننده : علی الحسب الزاکی الرفیع شفیق . (اقرب الموارد). || آنکه در رفاه و نعمت بسر برد. (اقرب الموارد). || مرد پاکیزه و نیکو. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

پاکیزه و نیکو.


کلمات دیگر: