کلمه جو
صفحه اصلی

زنخ زدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - افسانه سرایی کردن . ۲ - سخن بیهوده گفتن . ۳ - لاف زدن .

فرهنگ معین

( ~. زَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - سخن بیهوده گفتن ، چانه زدن . ۲ - سرزنش کردن ، طعنه زدن .

پیشنهاد کاربران

سرزنش کردن، بیهوده گفتن، طعنه زدن، لاف زدن ( فرزانفر )
خامش زنخ مزن که ترا مرده¬شوی نیست ذات ترا مقام نه پنجست و نی شش است
( 1/444/13غزلیات شمس )
آن بیخبران که دُرّ معنی سفتند
در چرخ به انواع سخنها گفتند
آگه چو نگشتند به اسرار جهان
اول رنخی زدند و آخر خفتند ترانه های خیام/صادق هدایت/چ امیرکبیر


کلمات دیگر: