کلمه جو
صفحه اصلی

دخنه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - رنگ تیره . ۲ - آنچه که برای دود دادن خانه بکار میرود .
تیره گون گردیدن

فرهنگ معین

(دُ نَ یا نِ ) [ ع . دخنة ] (اِ. ) ۱ - رنگ تیره . ۲ - آن چه که برای دود دادن خانه به کار برند.

لغت نامه دهخدا

( دخنة ) دخنة. [ دُ ن َ ] ( ع مص ) تیره گون گردیدن. ( منتهی الارب ).
دخنه. [ دُ ن َ ] ( ع اِ ) تیرگی. ( منتهی الارب ). || دارویی که دود کنند و بیمار را بدان دود دهند. عطری بود که بر آتش افکنند از بهرچشم بد. ( اوبهی ). دارویی خوشبو که خانه را بدان دودکنند. ( منتهی الارب ). آنچه آتش افکنند از عطریات. هرچه بر آتش افکنند. دخینه. ( شعوری ج 1 ورق 452 ). ج ، دخن. ( مهذب الاسماء ). عطری بود که بر آتش افکنند از بهر چشم بد. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
چون برای سپهر برخوانند
شهداﷲ و دخنه برفکنند.
؟ ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
- ابودخنه ؛ نام مرغی است. ( آنندراج ).

دخنه . [ دُ ن َ ] (ع اِ) تیرگی . (منتهی الارب ). || دارویی که دود کنند و بیمار را بدان دود دهند. عطری بود که بر آتش افکنند از بهرچشم بد. (اوبهی ). دارویی خوشبو که خانه را بدان دودکنند. (منتهی الارب ). آنچه آتش افکنند از عطریات . هرچه بر آتش افکنند. دخینه . (شعوری ج 1 ورق 452). ج ، دخن . (مهذب الاسماء). عطری بود که بر آتش افکنند از بهر چشم بد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
چون برای سپهر برخوانند
شهداﷲ و دخنه برفکنند.

؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).


- ابودخنه ؛ نام مرغی است . (آنندراج ).

دخنة. [ دُ ن َ ] (ع مص ) تیره گون گردیدن . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: