کلمه جو
صفحه اصلی

چوژه

فرهنگ فارسی

جوجه
چوزه جوجه جمع چوزگان

لغت نامه دهخدا

چوژه. [ ژَ / ژِ ] ( اِ ) غوزه پنبه. رجوع به چوزه شود.

چوژه. [ ژَ / ژِ ] ( اِ )چوزه. ( ناظم الاطباء ). جوجه. ج ، چوژگان :
شاها ز توغوری بلباسات بجست
ماننده چوژه از کف خات بجست
از اسب پیاده گشت و رخ پنهان کرد
پیلان بتو شاه داد و از مات بجست.
فردوس مطربه.
همچنانک آن مرغ بر آن بیضه خود بنشیند و آن را گرم میدارد و از آن چوژگان بیرون می آرد... لاجرم چوژگان بیرون نمی آیند. ( کتاب المعارف ).
رجوع به چوزه شود.

چوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) غوزه ٔ پنبه . رجوع به چوزه شود.


چوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ)چوزه . (ناظم الاطباء). جوجه . ج ، چوژگان :
شاها ز توغوری بلباسات بجست
ماننده ٔ چوژه از کف خات بجست
از اسب پیاده گشت و رخ پنهان کرد
پیلان بتو شاه داد و از مات بجست .

فردوس مطربه .


همچنانک آن مرغ بر آن بیضه خود بنشیند و آن را گرم میدارد و از آن چوژگان بیرون می آرد... لاجرم چوژگان بیرون نمی آیند. (کتاب المعارف ).
رجوع به چوزه شود.


کلمات دیگر: