کلمه جو
صفحه اصلی

رفتارگرایی

مترادف و متضاد

behaviorism (اسم)
رفتارگرایی

behaviourism (اسم)
رفتارگرایی

فرهنگ فارسی

جریان و رویکردی در مطالعۀ روابط بین‌الملل که به جای گمانه‌زنی و باور ذهنی بر تحلیل علمی رفتار کنشگران تأکید دارد


دانشنامه عمومی

رفتارگرایی، مکتبی در روان شناسی است که اعتقاد دارد برایِ شناختِ یک موجودِ زنده، نیازی به بررسی حالت هایِ درونیِ او (مثلِ فکر کردن) نیست و تنها بررسیِ محرک های خارجی و رفتارهایِ بیرونیِ آن موجود (همانندِ گریه کردن) کافی است. این مکتب، در نیمه یِ ابتداییِ قرنِ ۲۰م، یکی از تأثیرگذارترین قطب هایِ روان شناسیِ جهان بود و علاوه بر آن، بر فلسفهٔ ذهن، زبان شناسی و فلسفهٔ علمِ آن دوران نیز تأثیری بسیار عمیق و ژرف گذاشته بود.
یا باید حذف شود.
یا با واژه هایِ رفتاری جایگزین شود.
یا به مفهوم هایِ رفتاری، ترجمه شود.
رفتارگرایی، گرایشی در فلسفه است که تمایل دارد همیشه، به جایِ آن که فکرها و حالت هایِ ذهنیِ ما را بررسی کند، آن رفتارهایی را بررسی کند که به دنبالِ فکرهایِ ما می آیند. از دیدگاهِ این گرایش، نمی توان بینِ دو فکرِ مختلف، تفاوتی قائل شد، مگر آن که در رفتاری که به دنبالِ آن فکرها می آید، تفاوتی وجود داشته باشد. در تعریفِ دقیق تر، رفتارگرایان، سه ادعایِ زیر را دربارهٔ حالت هایِ ذهنی، پیشنهاد می کنند:
این سه گزاره، سه ادعایِ جداگانه اند که هر کدام، یکی از شاخه هایِ رفتارگرایی را شکل می دهند. ادعایِ اول مربوط به رفتارگرایانِ روش شناختی است. گزارهٔ دوم مربوط به رفتارگرایانِ روان شناختی است و گزارهٔ سوم دیدگاهِ رفتارگرایانِ منطقی (یا تحلیلی) را نشان می دهد.
از آن جایی که رفتارگرایی، نظریه ای دربارهٔ حالت هایِ ذهنی است، برایِ شناختِ آن، نخست لازم است که تفاوتِ این حالت هایِ ذهنی، با حالت هایِ غیرذهنیِ دیگر مشخص شود. منظور از حالت های ذهنی برداشتی از یک مفهوم یا رفتار در ذهن بوده که معیار فهم فرد از آن رفتار است.

دانشنامه آزاد فارسی

رفتارگرایی (behaviourism)
مکتبی مهم در روان شناسی، پدیدآمده در سال های بین دو جنگ جهانی. رفتارگرایی کلاسیک فقط به داده های قابل مشاهده و قابل اندازه گیری توجه داشت و به افکار و عواطف و ذهنیات نمی پرداخت. در رفتارگرایی فرض بر این بود که موجود زنده به شرایط (محرک های) محیط خارج و فرآیند های زیست شناختی درونی، پاسخ می دهد. رفتارگرایی ابتدا در کار روان شناس امریکایی جان واتسون نمود یافت. او با روان شناسی درون نگرانه مخالفت کرد و فقط مشاهدات عینی مشاهده گران مستقل را قابل قبول دانست. حدود سال های ۱۹۱۲ تا ۱۹۳۰ را می توان دورۀ رفتارگرایی کلاسیک نامید که نفوذ آرای واتسون در آن کاملاً محسوس بود. رفتارگرایی کلاسیک قصد داشت ثابت کند پدیده هایی که پیش از آن گمان می رفت باید به شیوۀ درون نگرانه مطالعه شوند (ازجمله تفکر، تصور، عواطف، و احساسات) با قوانین محرک و پاسخ قابل توضیح اند. رفتارگرایی کلاسیک از این حیث که معتقد بود هر رفتار پاسخ به محرکی خاص است، مکتبی جبرگرا بود. از ۱۹۳۰ تا اواخر دهۀ ۱۹۴۰ شاخه ای از رفتارگرایی، موسوم به نورفتارگرایی، رونق یافت و روان شناسانِ پیرو آن کوشیدند روش کلی واتسون را به نظریۀ تجربی جزئی نگری دربارۀ رفتار انطباقی ارتقا دهند. این دوره تحت سیطرۀ نظریه پردازان یادگیری، کلارک هال و بوروس اسکینر، قرار گرفت. نظریۀ اسکینر دنبالۀ آرای واتسون بود و از نیمۀ دهۀ ۱۹۵۰ به بعد در این عرصه رونق یافت. رفتاردرمانی یکی از نتایج نظریۀ رفتارگرایی است که پس از جنگ جهانی دوم ظهور کرد. در رفتاردرمانی، برخلاف روان کاوی که بر افکار و احساسات بیمار تمرکز دارد، سعی بر اصلاح رفتار بیرونی است و مشکلات عاطفی نتیجۀ اکتساب الگوهای رفتاریِ نادرست یا ناتوانی در فراگیری پاسخ های کارآمد به شمار می رود.


کلمات دیگر: