رفتارگرایی، مکتبی در
روان شناسی است که اعتقاد دارد برایِ شناختِ یک موجودِ زنده، نیازی به بررسی حالت هایِ درونیِ او (مثلِ فکر کردن) نیست و تنها بررسیِ محرک های خارجی و رفتارهایِ بیرونیِ آن موجود (همانندِ گریه کردن) کافی است. این مکتب، در نیمه یِ ابتداییِ قرنِ ۲۰م، یکی از تأثیرگذارترین قطب هایِ روان شناسیِ جهان بود و علاوه بر آن، بر فلسفهٔ ذهن، زبان شناسی و فلسفهٔ علمِ آن دوران نیز تأثیری بسیار عمیق و ژرف گذاشته بود.
یا باید حذف شود.
یا با واژه هایِ رفتاری جایگزین شود.
یا به مفهوم هایِ رفتاری، ترجمه شود.
رفتارگرایی، گرایشی در فلسفه است که تمایل دارد همیشه، به جایِ آن که فکرها و حالت هایِ ذهنیِ ما را بررسی کند، آن رفتارهایی را بررسی کند که به دنبالِ فکرهایِ ما می آیند. از دیدگاهِ این گرایش، نمی توان بینِ دو فکرِ مختلف، تفاوتی قائل شد، مگر آن که در رفتاری که به دنبالِ آن فکرها می آید، تفاوتی وجود داشته باشد. در تعریفِ دقیق تر، رفتارگرایان، سه ادعایِ زیر را دربارهٔ حالت هایِ ذهنی، پیشنهاد می کنند:
این سه گزاره، سه ادعایِ جداگانه اند که هر کدام، یکی از شاخه هایِ رفتارگرایی را شکل می دهند. ادعایِ اول مربوط به رفتارگرایانِ روش شناختی است. گزارهٔ دوم مربوط به رفتارگرایانِ روان شناختی است و گزارهٔ سوم دیدگاهِ رفتارگرایانِ منطقی (یا تحلیلی) را نشان می دهد.
از آن جایی که رفتارگرایی، نظریه ای دربارهٔ حالت هایِ ذهنی است، برایِ شناختِ آن، نخست لازم است که تفاوتِ این حالت هایِ ذهنی، با حالت هایِ غیرذهنیِ دیگر مشخص شود. منظور از حالت های ذهنی برداشتی از یک مفهوم یا رفتار در ذهن بوده که معیار فهم فرد از آن رفتار است.
wiki: روابط بین الملل دیدگاهیست که به وحدت علم اعتقاد دارد. طرفداران این دیدگاه اعتقاد دارند که علوم اجتماعی با علوم طبیعی تفاوت اساسی ندارد.