۱ - سد کننده . ۲ - استوار . ۳ - راست گفتار .
سد کننده
← سامانۀ ارتباط داخلی
(ص .) مخفُفِ ساده ، ناآمیخته ، بی نقش و نگار.
(اِ.) خوک نر، گراز.
[ ع . ] (اِفا.) 1 - سد کننده . 2 - استوار. 3 - راست گفتار.
ساد. (اِ) ساد کندر. گیاهی داروئی که برگش پهن و بزرگ و خوشبو است ، ساذج معرب آن ، و به هندی پترج گویند. (رشیدی ). رجوع به ساذج شود.
ساد. (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چار لنگ بختیاری است .(جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). رجوع به سهونی شود.
نظامی .
شمس فخری (از جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
سوزنی (از رشیدی ).
اسدی (از رشیدی ، جهانگیری ، انجمن آرا، آنندراج ).
منوچهری (دیوان ص 19).
ساد. [ سادد ] (ع ص ) سدکننده . (از منتهی الارب ). || استوار. || راست . صواب گفتار. (اقرب الموارد). و کان بصیراً بالنحو ساداً فیه . (یاقوت در معجم البلدان چ مارگیلوث ج 2 ص 64 س 1).
بیپیرایه؛ بینقشونگار؛ بیآلایش: ◻︎ برای کسوت خدام درگهش خورشید / ز چرخ گاه منقش طرازد و گه ساد (شمس فخری: مجمعالفرس: ساد).
دشت؛ بیابان؛ صحرا.
خوک وحشی؛ گراز.
saad ریسمان , طناب
۱صدای صاف ۲در فرهنگ انجمن آرا و برهان قاطع مخفف ساده و بی ...