کلمه جو
صفحه اصلی

مهر دادن

فرهنگ فارسی

مهر کردن یا کارت سفید دادن دست او را گشادن .

لغت نامه دهخدا

مهر دادن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کابین دادن. کابین کردن.

مهر دادن. [ م ُ دَ ] ( مص مرکب ) مهر کردن. اثر مهر بر نوشته ای پیدا آوردن : ارقام و احکام و پروانجات که عالیجاه منشی الممالک طغرا می کشد مهر دادن آن مختص دواتدار مذکور است... و جای او که می ایستد آن است که در صف قورچیان یراق در پهلوی قورچی صدق که مهردار «مهر شرف نفاذ» نیز بود ایستاده می شد. ( تذکرةالملوک صص 26-27 ).
- به مهر دادن ؛ به مرحله مهر شدن رساندن : چنانچه صاحب منصبان رقم منصب خود رابه جهت مدافعه رسوم مقرره به مهر مهرداران نمی داده اند... ( تذکرةالملوک ص 26 ).
|| کارت سفید دادن. دست او را گشادن. مطلق العنان ساختن.اختیار مطلق دادن. پروانه و سند و طغرا دادن :
تو را خوبی به خوبی مهر داده
بتان پیش تو سر بر خط نهاده.
( ویس و رامین ).

مهر دادن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) کابین دادن . کابین کردن .


مهر دادن . [ م ُ دَ ] (مص مرکب ) مهر کردن . اثر مهر بر نوشته ای پیدا آوردن : ارقام و احکام و پروانجات که عالیجاه منشی الممالک طغرا می کشد مهر دادن آن مختص دواتدار مذکور است ... و جای او که می ایستد آن است که در صف قورچیان یراق در پهلوی قورچی صدق که مهردار «مهر شرف نفاذ» نیز بود ایستاده می شد. (تذکرةالملوک صص 26-27).
- به مهر دادن ؛ به مرحله ٔ مهر شدن رساندن : چنانچه صاحب منصبان رقم منصب خود رابه جهت مدافعه ٔ رسوم مقرره به مهر مهرداران نمی داده اند... (تذکرةالملوک ص 26).
|| کارت سفید دادن . دست او را گشادن . مطلق العنان ساختن .اختیار مطلق دادن . پروانه و سند و طغرا دادن :
تو را خوبی به خوبی مهر داده
بتان پیش تو سر بر خط نهاده .

(ویس و رامین ).



پیشنهاد کاربران

کابین دادن



کلمات دیگر: