مترادف منفذ : ترک، ثقبه، خلل وفرج، رخنه، روزن، روزنه، سوراخ، شکاف، مجرا، پنجره
برابر پارسی : روزن، روزنه، راه، سوراخ، گذرگاه، پنجره
hole, pore
aperture, outlet, vent
مجري , مامور اجرا , وصي , قيم , مزغل ساختن , سوراخ ديده باني ايجاد کردن , مزغل , سوراخ سنگر , سوراخ ديدباني , راه گريز , مفر , روزنه
ترک، ثقبه، خللوفرج، رخنه، روزن، روزنه، سوراخ، شکاف، مجرا
پنجره
۱. ترک، ثقبه، خللوفرج، رخنه، روزن، روزنه، سوراخ، شکاف، مجرا
۲. پنجره
منفذ. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه می گذراند و آنکه داخل می کند و درمی آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به انفاذ شود.
منفذ. [ م ُ ن َف ْ ف ِ ] (ع ص ) (در طب قدیم ) هر چیز که تأثیر دوا یا غذایی را تسریع کند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
کمال الدین اسماعیل (ایضاً ص 434).
کمال الدین اسماعیل (ایضاً ص 317).
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 271).
مولوی .
مولوی .
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 419).
مولوی .