انواع. [ اَن ْ ] ( ع اِ ) ج ِ نوع. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج )( دهار ) ( المنجد ). گونه ها و جنسها و نوعها و جنس های گوناگون و اقسام. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : فی الجمله به انواع عقوبت گرفتار بودم. ( گلستان ).
هم ز انواع اوانی بی عدد
کانچنان در بزم شاهنشه سزد.
مولوی.
از بزرگان هنر در همه انواع منم
گرچه امروز مرا نام ز جمع شعر است.
مسعودسعد.
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده.
حافظ.
|| ( اصطلاح منطقی ) ج ِ نوع در برابر جنس و فصل. رجوع به نوع در همین لغت نامه شود.