برابر پارسی : فرمودن
امر کردن
برابر پارسی : فرمودن
فارسی به انگلیسی
to order or commend
enjoin, command, decree, order, prescribe
فارسی به عربی
عرض , قاعدة , مر
وجه
وجه
عرض , قاعدة , مر
مترادف و متضاد
سوق دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، عطف کردن، متوجه ساختن، امر کردن، هدایت کردن، معطوف داشتن
حکم کردن، فرمودن، امر کردن، فرمان دادن
پیشنهاد کردن، دعوت کردن، فرمودن، امر کردن، توپ زدن، قیمت خریدرا معلوم کردن
ترتیب دادن، مقرر داشتن، امر کردن، فرمان دادن، وضع کردن، مقدر کردن
مقرر داشتن، امر کردن، بهم متصل کردن، سفارش کردن به
امر کردن، دیکته کردن، با صدای بلند خواندن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) دستور دادن فرمودن .
لغت نامه دهخدا
امر کردن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دستور دادن. فرمودن.
پیشنهاد کاربران
مقرر داشتن
bid somebody ( to/unto ) ( do ) something
کلمات دیگر: