کلمه جو
صفحه اصلی

خواص


مترادف خواص : اقارب، خاصان، محارم، نزدیکان ، برگزیدگان، نخبگان ، اثرها، فواید، خاصیت ها، ویژگی ها، مختصه ها

متضاد خواص : اجانب، عوام، بیگانگان، نامحرمان

برابر پارسی : ویژگان، یاران

فارسی به انگلیسی

the noble classes, properties, the(upper or)noble classes

the(upper or)noble classes, properties


فارسی به عربی

خاصیة

مترادف و متضاد

اقارب، خاصان، محارم، نزدیکان ≠ اجانب، عوام، بیگانگان، نامحرمان


attributes (اسم)
خواص

properties (اسم)
خواص

virtues (اسم)
خواص

confidants (اسم)
خواص

gentlefolks (اسم)
خواص، خاصان، خاصگان

vested interests (اسم)
خواص

nobles (اسم)
خواص

privileged classes (اسم)
خواص

servitors (اسم)
خواص

۱. اقارب، خاصان، محارم، نزدیکان ≠ اجانب، عوام، بیگانگان، نامحرمان
۲. برگزیدگان، نخبگان ≠ عوام
۳. اثرها، فواید
۴. خاصیتها، ویژگیها، مختصهها


فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع خاصه . ۱ - نزدیکان محارم . ۲ - بزرگان برگزیدگان قوم مقابل عوام. ۳ - خاصیتها منفعتها فواید : خواص ادویه ٠
ابراهیم خواص از بزرگان صوفی است

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ خاصه . ۱ - مقربان ، نزدیکان . ۲ - برگزیدگان قوم . ۳ - ویژگی ها.

لغت نامه دهخدا

خواص. [ خ َ واص ص ] ( ع اِ ) مردمان خاص.ضد عوام. ( ناظم الاطباء ). ج ِ خاصّه. نزدیکان. مقربان : احمد و شکر خادم تنی چند از خواص و طبیب و حاکم لشکر را بخواندند و گفتند... ( تاریخ بیهقی ).و خواص قوم او را نزدیک وی آوردند تا با وی سخن گویند مگر وی جواب دهد. ( تاریخ بیهقی ). چون دیدند که سلیمان [ بن عبدالملک ] را طبع خوش گشت و بساط انبساط گسترانید یکی از جمله خواص پرسید و گفت ملک این برمک را... ( تاریخ بخارای نرشخی ). تا چنانکه خواص مردمان برای شناختن تجارب بدان مایل باشند عوام به سبب هزل هم بخوانند. ( کلیله و دمنه ). و رسیدن آن بخواص و عوام... ظاهر دارد. ( کلیله و دمنه ).... نمودار سیاست خواص و عوام ساخت. ( کلیله و دمنه ). و دلهای خواص و عوام... بر طاعت و عبودیت بیارمید. ( کلیله و دمنه ).
بمطلع خرد و مقطع نفس که در او
خلاص جان خواص است از این خراس خراب.
خاقانی.
سلطان با خواص غلامان خویش حمله کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). خبر بسلطان رسید با جمعی از خواص ممالیک خویش برنشست و بمدد جمع شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). احمد خوارزمی از جمله خواص حضرت نوح بن منصور سامانی بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). لاجرم کافّه انام از خواص و عوام... ( گلستان ).
خاطر عام برده ای خون خواص خورده ای
ما همه صید کرده ای خود ز کمند جسته ای.
سعدی ( طیبات ).
|| وزرای مملکت. || دوست محرم. رفیق محرم. || مصاحب و خدمتکار محرم. پرستاران. خدمتکاران ممتاز. ( ناظم الاطباء ) :
آب دارت ابر نیسان و خواصت آفتاب.
عرفی ( از آنندراج ).
|| خاصیت ها. منفعتها. فوائد. صفتها، چون : خواص فلان گیاه در طب. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- علم الخواص ؛ علمی است که در آن بحث از خواص مترتبه بر قراآت اسماء الهی و کتب الهی و قراآت ادعیه میشود چه بر این اسماء و دعوات ،خواص مناسب با آنها مترتب است. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کشف الظنون شود.

خواص. [ خ َوْ وا ] ( ع ص )خوص فروش. ( ناظم الاطباء ). آنکه برگ خرما فروشد. ( یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه برگ خرما بافد زنبیل را. زنبیل باف. زنبیل گر. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خواص. [ خ َوْاص ص ] ( اِخ ) ابراهیم. از بزرگان صوفی است. رجوع به ابراهیم خواص شود.

خواص . [ خ َ واص ص ] (ع اِ) مردمان خاص .ضد عوام . (ناظم الاطباء). ج ِ خاصّه . نزدیکان . مقربان : احمد و شکر خادم تنی چند از خواص و طبیب و حاکم لشکر را بخواندند و گفتند... (تاریخ بیهقی ).و خواص قوم او را نزدیک وی آوردند تا با وی سخن گویند مگر وی جواب دهد. (تاریخ بیهقی ). چون دیدند که سلیمان [ بن عبدالملک ] را طبع خوش گشت و بساط انبساط گسترانید یکی از جمله ٔ خواص پرسید و گفت ملک این برمک را... (تاریخ بخارای نرشخی ). تا چنانکه خواص مردمان برای شناختن تجارب بدان مایل باشند عوام به سبب هزل هم بخوانند. (کلیله و دمنه ). و رسیدن آن بخواص و عوام ... ظاهر دارد. (کلیله و دمنه ). ... نمودار سیاست خواص و عوام ساخت . (کلیله و دمنه ). و دلهای خواص و عوام ... بر طاعت و عبودیت بیارمید. (کلیله و دمنه ).
بمطلع خرد و مقطع نفس که در او
خلاص جان خواص است از این خراس خراب .

خاقانی .


سلطان با خواص غلامان خویش حمله کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). خبر بسلطان رسید با جمعی از خواص ممالیک خویش برنشست و بمدد جمع شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). احمد خوارزمی از جمله ٔ خواص حضرت نوح بن منصور سامانی بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). لاجرم کافّه ٔ انام از خواص و عوام ... (گلستان ).
خاطر عام برده ای خون خواص خورده ای
ما همه صید کرده ای خود ز کمند جسته ای .

سعدی (طیبات ).


|| وزرای مملکت . || دوست محرم . رفیق محرم . || مصاحب و خدمتکار محرم . پرستاران . خدمتکاران ممتاز. (ناظم الاطباء) :
آب دارت ابر نیسان و خواصت آفتاب .

عرفی (از آنندراج ).


|| خاصیت ها. منفعتها. فوائد. صفتها، چون : خواص فلان گیاه در طب . (یادداشت بخط مؤلف ).
- علم الخواص ؛ علمی است که در آن بحث از خواص مترتبه بر قراآت اسماء الهی و کتب الهی و قراآت ادعیه میشود چه بر این اسماء و دعوات ،خواص مناسب با آنها مترتب است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کشف الظنون شود.

خواص . [ خ َوْ وا ] (ع ص )خوص فروش . (ناظم الاطباء). آنکه برگ خرما فروشد. (یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه برگ خرما بافد زنبیل را. زنبیل باف . زنبیل گر. (یادداشت بخط مؤلف ).


خواص . [ خ َوْاص ص ] (اِخ ) ابراهیم . از بزرگان صوفی است . رجوع به ابراهیم خواص شود.


فرهنگ عمید

۱. نزدیکان.
۲. [مقابلِ عوام] بزرگان، برگزیدگان.
۳. ویژگی ها، خاصیت ها: خواصّ دارویی.

دانشنامه آزاد فارسی

خَواص (properties)
در شیمی، مشخصات ماده، بر مبنای خاصیت اجزای تشکیل دهنده اش. خواص فیزیکی جسم را می توان با ابزارهای فیزیکی اندازه گیری کرد. نقطه جوش، نقطه ذوب، سختی، قابلیت ارتجاعی (کشسانی)، رنگ، و حالت فیزیکی از این جمله اند. خواص شیمیایی نشان دهندۀ چگونگی واکنش جسم با اجسام دیگر است، ازجمله اسیدی یا بازی بودن، عامل اکسنده یا کاهندهبودن، نمک بودن، و پایداری در برابر گرما.

فرهنگ فارسی ساره

ویژگان


پیشنهاد کاربران

اهل درون. [ اَ ل ِ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اولیاء و مقرب و خواص و محرم اسرار است. ( هفت قلزم ) . مقرب و خواص و محرم اسرار. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به اهل و ترکیبات آن شود.

( = خاصیت ها ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یَتیشان ( یَتیش از پهلوی: پَتیشْن= خاصیت + پسوند «ان» )
گاتیشان ( گاتیش از پهلوی: گَتیشْن= خاصیت + «ان» )
پارْمیتان pãrmitãn ( پارمیت از سنسکریت: پارَمیتَ= خاصیت + «ان» )
دِراویناس derãvinãs ( دراوین از سنسکریت: دْراوینَ= خاصیت + پسوند چیوان ( = جمع ) سنسکریت «اس» )

زنبیل باف

"خواص "باتلفظ /khavAs/، جمع تکسیر یا جمع مکسر یا
جمع شکسته شده ی کلمه ی *خاصیت *می باشد . خاصیت
یعنی ویژگی ؛
❗درنتیجه این کلمه با تلفظ ذکر شده به معنای "ویژگی ها"
می باشد؛❗مثال👈مطالعه ی رفتار وخواص ماده :مطالعه ی
رفتار و"ویژگی ها"ی ماده ؛😉🔬🤔●•●



the people of distinction


کلمات دیگر: