مطلوب. [ م َ ] ( ع ص ) خواسته و جسته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جسته و خواهش کرده. ( آنندراج ). خواسته از حق و جز آن. ج ، مطالیب. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). درخواست شده و تجسس شده و طلب شده و خواهش شده و تقاضاشده و لازم شده و ضرورشده و احتیاج داشته شده و هر چیز آرزوشده و خوش آیند و مرغوب. مقصود و میل و خواهش. ( ناظم الاطباء ) :
تو هم معشوق و هم عاشق تو هم مطلوب وهم طالب
تو هم منظور و هم ناظر تو هم شاهی و هم دربان.
ناصرخسرو ( دیوان چ سهیلی ص 362 ).
و انفاذ کار و ادراک مطلوب جز به سعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. ( کلیله و دمنه ). و آنچه مطلوب جهانیان است... بیافت. ( کلیله و دمنه ). آن چهار که مطلوب است بدین اغراض و بجز آن نتوانند رسید کسب مال است ازوجهی پسندیده. ( کلیله و دمنه ).
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند.
سعدی.
وصال تست اگردل را امیدی هست و مطلوبی
کنار تست اگر غم را کناری هست و پایانی.
سعدی.
|| معبود :... و ان یسلبهم الذباب شیئاً لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب. ( قرآن 73/22 ). و رجوع به تفسیر ابوالفتوح رازی ج هفتم ص 160 شود.