کلمه جو
صفحه اصلی

اقدام کردن


برابر پارسی : دست زدن

فارسی به انگلیسی

act, institute, proceed, prosecute, tread, work, mount, to take action

to take action


act, institute, proceed, prosecute, tread, work


فارسی به عربی

انطلاق , ایراد , مشروع ، اِتّخاذ القرارِ

مترادف و متضاد

proceed (فعل)
پیش رفتن، حرکت کردن، ناشی شدن از، رهسپار شدن، اقدام کردن، پرداختن به

launch (فعل)
شروع کردن، انداختن، روانه کردن، پراندن، پرت کردن، اقدام کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کاری را پیش گرفتن دست بکاری زدن . ۲ - دلیری کردن .

جدول کلمات

مبادرت

پیشنهاد کاربران

در پارسی " فرنفتن " ، فرنفت = اقدام کرد ، فرنفشگر= اقدام کننده.

فرَنَفتَن به سکون ف در نبشته های پارسی میانه، به معنای اقدام کردن آمده است.
نمونه:
۱. برای رسیدن به فرجام بهتر در این کار، باید هرچه زودتر بِفرَنَویم.
۲. ایشان برای خشنودی پدر کشاورزشان، به کار در زمین کشاورزی فرَنَفتند.

گام نهادن

در پیش گرفتن کاری

دست به کار شدن


کلمات دیگر: